responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : شيعه در اسلام - ط قديم المؤلف : علامه طباطبایی    الجزء : 1  صفحة : 247

[128]

بحار، ج 1، ص 117.

[129]

سوره اعراف، آيه 58.

[130]

سوره زخرف، آيه 3 و 4.

[131]

سوره واقعه، آيه 79.

[132]

سوره احزاب، آيه 33.

[133]

سوره يونس، آيه 29.

[134]

سوره اعراف، آيه 53.

[135]

مسئله فسخ قرآن به حديث، يكى از مسائل علم اصول است و جمعى از علماى عامه به آن قائلند و از قضيه فدك نيز معلوم مى شود كه خليفه اول نيز به آن قائل بوده است.

[136]

و گواه اين مطلب تأليفات زيادى است كه علما در اخبار موضوعه كرده اند و همچنين در كتب رجال جماعتى از روات را كذاب و وضاع معرفى نموده اند.

[137]

بحار، ج 1، ص 139.

[138]

بحار، ج 1، ص 117.

[139]

بحث حجيت خبر واحد از علم اصول.

[140]

بحار، ج 1، ص 172.

[141]

سوره اسرى، آيه 36.

[142]

در اين مسائل به بحث اجتهاد و تقليد از علم اصول مراجعه شود.

[143]

وفيات ابن خلكان، ص 78. اعيان الشيعه، ج 11، ص 231.

[144]

وفيات، ص 190. و اعيان الشيعه و ساير كتب تراجم.

[145]

اتقان سيوطى.

[146]

بخش اول كتاب.

[147]

سوره نحل، آيه 125.

[148]

شرح ابن ابى الحديد، اوايل ج 1.

[149]

مطالب فوق را بايد از اخبارالحكماء و وفيات و ساير كتب تراجم به دست آورد.

[150]

امام ششم مى فرمايد: (عبادت سه نوع است؛ گروهى خدا را از ترس مى پرستند و آن پرستش بردگان مى باشد و گروهى خدا را براى پاداش نيك مى پرستند و آن پرستش مزدوران مى باشد و گروهى خدا را به مهر و محبت مى پرستند و آن پرستش آزادمردان است و آن نيكوترين پرستشهاست)، (بحار، ج 15، ص 208)

[151]

به كتب تراجم و تذكرة الاولياء و طرائق و غير آن مراجعه شود.

[152]

خداى متعال، مى فرمايد: (و رهبانيتى كه نصارا از خود درآورده بودند ما آن را در حقشان ننوشته بوديم جز اينكه در اين كار رضاى خدا را منظور داشتند)، (سوره حديد، آيه 27)

[153]

على (ع) مى فرمايد: (خدانيست آنكه خود تحت احاطه معرفت درآيد، اوست كه دليل را به سوى خود هدايت مى كند)، (بحار، ج 2، ص 186)

[154]

سوره مائده، آيه 105.

[155]

(مَنْ عَرَفَ نَفْسَهْ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ)، (غررالحكم، ج 2، ص 665)

[156]

(اعْرَفُكُمْ بِنَفسِهِ، اعْرَفُكُمْ بِرَبّهِ).

[157]

سوره بقره، آيه 152.

[158]

سوره احزاب، آيه 21.

[159]

سوره نحل، آيه 89.

[160]

در كتاب خدا به اين برهان اشاره كرده مى فرمايد: (قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) يعنى: (آيا مى شود در خدا شك كرد خدايى كه آسمانها و زمين را به وجود آورده، عدم را شكافته و آسمانها و زمين را پايدار ساخته است). (سوره ابراهيم، آيه 10)

[161]

خداى تعالى مى فرمايد: (إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ فِي خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِيفِ الرِّياحِ آياتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ) (سوره جاثيه، آيه 3- 6)

[162]

مرد عربى در جنگ جمل به اميرالمؤ منين على (ع) نزديك شد و گفت يا اميرالمؤ منين آيا مى گويى خداى يكى است؟ مردم از هر سوى به مرد عرب حمله كرده گفتند: آيا نمى بينى كه اميرالمؤ منين تا چه اندازه تقسّم قلب (تشويش خاطر) دارد؟

اميرالمؤ منين فرمود: (او را به حال خود بگذاريد؛ زيرا آنچه اين مرد عرب مى خواهد همان است كه ما از اين جماعت مى خواهيم)، پس به مرد عرب فرمود: (اينكه گفته مى شود خدا يكى است، چهار قسم است، دو معناى از آن چهار معنا درست نيست و دو معنا درست است، اما آن دو معنا كه درست نيست يكى اين است كه كسى گويد خدا يكى است و عدد و شماره را در نظر گيرد، اين معنا درست نيست؛ زيرا آنكه دوم ندارد داخل عدد نمى شود آيا نمى بينى كسانى كه گفتند: خدا، سوم سه تا است (اشاره به قول نصارا ثالث ثلاثه) كافر شدند؟ و يكى اين است كه كسى بگويد: فلانى يكى از مردم است؛ يعنى نوعى است از اين جنس (يا واحد است از اين نوع) اين معنا نيز در خدا درست نيست؛ زيرا تشبيه است و خدا از شبيه منزه است.

و اما آن دو معنا كه در خدا درست است يكى اين است كه كسى بگويد خدا يكى است به اين معنا كه در ميان اشياء شبيه ندارد، خدا چنين است. و يكى اينكه كسى بگويد: خدا يكى است (احد يعنى هيچگونه كثرت و انقسام برنمى دارد نه در خارج و نه در عقل و نه در وهم) خدا چنين است)، (بحار، ج 3، ص 207) و باز على (ع) مى فرمايد: (شناختن خدا همان يگانه دانستن اوست)، (بحار، ج 2، ص 186) يعنى اثبات وجود خداى تعالى كه وجودى است نامتناهى و غير محدود در اثبات وحدانيت وى كافى است؛ زيرا دوم براى نامتناهى تصور ندارد.

[163]

امام ششم مى فرمايد: (خدا هستى ثابت دارد و علم او خود اوست در حالى كه معلومى نبود و سمع او خود اوست در حالى كه مسموعى نبود و بصر او خود او بود در حالى كه مبصرى نبود و قدرت او خود او بود در حالى كه مقدورى نبود)، (بحار، ج 2، ص 125) و اخبار اهل بيت در اين مسائل از شماره بيرون است (ر. ك: نهج البلاغه، توحيد عيون و بحار، ج 2)

[164]

امام پنجم، ششم و هشتم- عليهم السلام- مى فرمايند: (خداى تعالى نورى است كه با ظلمت مخلوط نيست و علمى است كه جهل در آن نيست و حياتى است كه مرگ در آن نيست)، (بحار، ج 2، ص 129) امام هشتم (ع) مى فرمايد: (مردم در صفات، سه مذهب دارند: گروهى صفات را به خدا اثبات مى كنند با تشبيه به ديگران و گروهى صفات را نفى مى كنند و راه حق مذهب سوم و آن اثبات صفات است با نفى تشبيه به ديگران)، (بحار، ج 2، ص 94)

[165]

امام ششم مى فرمايد: (خداوند تبارك و تعالى با زمان و مكان و حركت و انتقال و سكون متصف نمى شود بلكه او آفريننده زمان و مكان و حركت و سكون است)، (بحار، ج 2، ص 96)

[166]

سوره شورى، آيه 11.

[167]

امام ششم مى فرمايد: (خدا پيوسته در ذات خود (عالم) بود در حالى كه معلومى نبود و (قادر) بود در حالى كه مقدورى نبود). راوى گويد گفتم: و (متكلم) بود؟ فرمود: (كلام، حادث است، خدا بود و (متكلم) نبود پس از آن كلام را احداث و ايجاد كرد)، (بحار، ج 2، ص 147) و امام هشتم (ع) مى فرمايد: (اراده از مردم ضمير است و پس از آن فعل پيدا مى شود و از خدا احداث و ايجاد اوست و بس؛ زيرا خدا مانند ما تروى و و هم (قصد) و تفكر ندارد)، (بحار، چاپ كمپانى، ج 2، ص 144)

[168]

سوره اعرف، آيه 54.

[169]

سوره بقره، آيه 117.

[170]

سوره رعد، آيه 41.

[171]

سوره قمر، آيه 49.

[172]

و 3- سوره حجر، آيه 21. امام ششم (ع) مى فرمايد: (خداى تعالى وقتى كه چيزى را اراده كرد، مقدر مى كند و وقتى كه تقدير كرد، قضاء مى كند و وقتى قضاء كرد، امضا (اجرا) مى كند)، (بحار، چاپ كمپانى، ج 3، ص 34)

[173]

(بحار، ج 3، ص 5) و از امام ششم (ع) از يزيد شامى از امام هشتم (ع) و امام پنجم و ششم (ع) فرمودند: (خدا به آفرينش خود مهربانتر از آن است كه آنان را به گناه اجبار كند و پس از آن عذاب كند. و خدا عزيزتر از آن است كه امرى را بخواهد ونشود)، (بحار، ج 3، ص 6) و باز امام ششم مى فرمايد: (خدا اكرم از آن است كه مردم را به چيزى كه قدرت ندارند تكليف كند و اعز از آن است كه در ملك او امرى بوجود آيد كه وى نمى خواهد)، (بحار، ج 3، ص 15) اشاره به دو مذهب جبر و تفويض ا

طباطبايى، محمد حسين، شيعه در اسلام (طبع قديم)، 1جلد، دفتر انتشارات اسلامي (وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم) - قم، چاپ: سيزدهم، 1378.

شيعه در اسلام (طبع قديم) ؛ ص247

 

[174]

يعنى: (خدايى كه به هر چيزى آفرينش ويژه اش را داده و پس از آن راهنمايى كرده (به سوى هدف زندگى و آفرينش)، (سوره طه، آيه 50)

[175]

سوره اعلى، آيه 32.

[176]

يعنى: (هر كدام هدف و غايتى دارد كه آن را در پيش مى گيرد)، (سوره بقره، آيه 148)

[177]

يعنى: (ما آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آنهاست براى اينكه بازى كنيم، نيافريديم (بى هدف نيستند)، نيافريديم آنها را مگر با آفرينش حق (هدف و غرضى در ميان است) ولى بيشتر مردم نمى دانند)، (سوره دخان، آيه 39)

[178]

افراد انسان حتى ساده ترين و بى فكرترين آنان به حسب طبع، دوست دارد كه جهان انسانى، وضعى داشته باشد كه همه با آسايش و صلح و صفا زندگى كنند و از نظر فلسفى خواستن و ميل و رغبت و اشتها، اوصافى هستند اضافى و ارتباطى و به دو طرف قائمند مانند خواهان و خواسته و دوست دارنده و دوست داشته شده و روشن است اگر دوست داشتنى امكان نداشت، دوست داشتن آن معنا نداشت و بالا خره همه اينگونه به درك نقص برمى گردد و اگر كمال امكان نداشت، نقص معنا نداشت.

[179]

يعنى: (ما معيشت و زندگى مردم را در ميانشان قسمت نموديم (هر فرد متكفل بخشى از آن است) و برخى از ايشان را برترى داديم تا بعضى از ايشان بعضى را تحت تسخير بياورند (چنانكه هر يك از كارگر و كارفرما با موقع اختصاصى خود، ديگرى را مسخر دارد و همچنين رئيس و مرؤ وس و موجر و مستأجر و خريدار و فروشنده)، (سوره زخرف، آيه 32)

[180]

يعنى: (انسان، هلوع (حريص) آفريده شده وقتى كه به وى شر و ناگوارى مس كرد (رسيد) جزع و وقتى كه خيرى به او برسد، ديگران را منع مى كند)، (سوره معارج، آيه 21)

[181]

يعنى: (ما وحى كرديم به سوى تو چنانكه وحى كرديم به سوى نوح و پيغمبرانى كه بعد از او بودند ... پيغمبرانى كه نويد دهندگان و ترسانندگان بشر بودند براى اينكه پس از فرستادن پيغمبران، مردم بر خدا حجتى نداشته باشند (بديهى است كه اگر عقل در اتمام حجت خدا كافى بود، حاجتى به پيغمبران در اتمام حجت نبود))، (سوره نساء، آيه 162)

[182]

يعنى: (و پيغمبران را به سوى خود جمع آورى كرديم (به غير ما نمى پردازند و از غير ما اطاعت نمى كنند) و به راهى راست رسانيديم)، (سوره انعام، آيه 87)

[183]

يعنى: (تنها اوست كه داننده غيب است و به غيب خود كسى را مسلط نمى كند مگر پسنديدگان را از پيغمبران و در اين صورت از پس و پيش او (پيغمبر يا وحى) مراقبت كامل و رصدى به راه مى اندازد كه محققا پيامهاى خداى خود را برسانند)، (سوره جن، آيه 26- 28)

[184]

به مقدمه كتاب مراجعه شود.

[185]

يعنى: (و فرستاديم كتاب (قرآن) را به سوى تو به حق در حالى كه كتابى (مانند تورات و انجيل) را كه در برابر خود دارد تصديق مى كند و تسلط و برترى دارد نسبت به آن)، (سوره مائده، آيه 48)

[186]

يعنى: (و تحقيقا قرآن كتابى است گرامى و از حريم خود منع كننده كه هيچ باطلى را از پس و پيش نمى پذيرد)، (سوره حم سجده، آيه 41 و 42)

[187]

يعنى: (محمد پدر كسى از شماها نيست بلكه پيغمبر خدا و ختم پيغمبران مى باشد)، (سوره احزاب، آيه 40)

[188]

يعنى: (و نازل كرديم به سوى تو كتاب را در حالى كه روشن كننده هر چيز است). (سوره نحل، آيه 89)

[189]

يعنى: (خدا تشريع فرمود براى شما از دين آنچه به نوح (ع) توصيه شده و آنچه را كه به خودت وحى كرديم و آنچه را كه به ابراهيم و موسى و عيسى (ع) توصيه شده است)، (سوره شورى، آيه 13) آيه در مقام امتنان است و معلوم است در اين صورت اگر غير از اين پنج تن كه در آيه ذكر شده اند اگر پيغمبر ديگرى صاحب شريعت بود ذكر مى شد.

[190]

يعنى: (و وقتى كه از پيغمبران پيمانشان را گرفتيم و از تو ابراهيم و موسى و عيسى و از ايشان پيمان محكمى گرفتيم)، (سوره احزاب، آيه 7)

[191]

در روايت مشهور مى فرمايد: (الْفَقْرُ فَخْرى)، (در مطالب اين فصل به كتاب سيره ابن هشام، سيره حلبى، بحار، ج 6 و غير آن مراجعه شود)

[192]

چنانكه مى فرمايد: (فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ) يعنى: (اگر راست مى گويند سخنى مانند قرآن بياورند)، (سوره طور، آيه 34)

[193]

چنانكه مى فرمايد: (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ‌) يعنى: (بلكه مى گويند: محمد قرآن را به خدا تهمت بسته، بگو بنابراين، ده سوره افترايى مانند قرآن بياوريد و از هر كه مى توانيد استمداد كنيد)، (سوره ه، آيه 13)

اسم الکتاب : شيعه در اسلام - ط قديم المؤلف : علامه طباطبایی    الجزء : 1  صفحة : 247
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست