responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : شيعه در اسلام - ط قديم المؤلف : علامه طباطبایی    الجزء : 1  صفحة : 248

[194]

چنانكه مى فرمايد: (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ) يعنى: (بلكه مى گويند: قرآن دروغى است كه به خدا بسته، بگو بنابراين، يك سوره مانند قرآن بياوريد)، (سوره يونس، آيه 38)

[195]

چنانكه از يكى از سخنوران عرب نقل مى كنند: (فَقالَ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ) يعنى: (وليد پس از فكر بسيار، پشت به حق كرده و سركشى نموده) گفت: اين قرآن جز سحر (جذاب) نيست اين قرآن جز سخن بشر نيست)، (سوره مدثر، آيه 24 و 25)

[196]

چنانكه از زبان پيغمبراكرم (ص) مى فرمايد: (فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ) يعنى: (من در ميان شما پيش از نبوت و نزول قرآن، عمرى بوده و گذرانيده ام آيا تعقل نمى كنيد؟) (سوره يونس، آيه 16) و مى فرمايد: (وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ) يعنى: (تو پيش از نزول قرآن نوشته اى را نمى خواندى و با دست خود نمى نوشتى)، (سوره عنكبوت، آيه‌

48) و باز مى فرمايد: (وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‌ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ) يعنى: (و اگر از قرآنى كه به بنده خودمان نازل كرديم در شك مى باشيد، يك سوره از شخصى كه در شرايط وجود (نخواندن و ننوشتن و مربى نديدن) مانند محمد باشد بياوريد تا معلوم شود كه قرآن سخن خدا نيست)، (سوره بقره، آيه 23)

[197]

چنانكه مى فرمايد: (أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً).

يعنى: (آيا در قرآن تدبر نمى كنند؟ و اگر از پيش غير خدا بود در آن اختلاف بسيارى مى يافتند)، (سوره نساء، آيه 82)

[198]

سوره مؤ منون، آيه 12- 14.

[199]

سوره سجده، آيه 11.

[200]

سوره اسرى، آيه 85.

[201]

سوره يس، آيه 83.

[202]

بحار، ج 3، ص 161 از اعتقادات صدوق.

[203]

و 2- بحار، ج 2، باب البرزخ.

[204]

بحار، ج 2، باب البرزخ.

[205]

سوره آل عمران، آيه 169.

[206]

سوره مؤ منون، آيه 99 و 100.

[207]

سوره ص، آيه 26.

[208]

سوره دخان، آيه 38.

[209]

سوره جاثيه، آيه 21 و 22.

[210]

سوره علق، آيه 8.

[211]

سوره شورى، آيه 53.

[212]

سوره انفطار، آيه 19.

[213]

سوره فجر، آيه 27- 30.

[214]

سوره ق، آيه 22.

[215]

سوره اعراف، آيه 53.

[216]

سوره نور، آيه 25.

[217]

سوره انشقاق، آيه 6.

[218]

سوره عنكبوت، آيه 5.

[219]

سوره كهف، آيه 110.

[220]

سوره فجر، آيه 27- 30.

[221]

سوره نازعات، آيه 34- 41.

[222]

سوره تحريم، آيه 7.

[223]

سوره احقاف، آيه 3.

[224]

بحار چاپ كمپانى، ج 14، ص 79.

[225]

در باره مطالب مربوط به امامت و جانشينى پيغمبراكرم (ص) و حكومت اسلامى به اين مدارك مراجعه شود: تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 26 الى 61. سيره ابن هشام، ج 2، ص 223- 271. تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 126. غاية المرام، ص 664 از مسند احمد و غير آن.

[226]

براى اثبات خلافت على بن ابيطالب به آياتى از قرآن استدلال شده و از جمله آنها اين آيه است: (إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ) يعنى: (ولى امر و صاحب اختيار شما فقط خدا و رسولش و مؤ منان هستند كه نماز مى خوانند و در حال ركوع صدقه و زكات مى دهند)، (سوره مائده، آيه 55) مفسرين سنى و شيعى اتفاق دارند كه آيه مذكور در شأن على بن ابيطالب نازل شده است و روايات كثيرى از عامه و خاصه نيز بر آن دلالت دارد.

ابوذر غفارى مى گويد: روزى نماز ظهر را با پيغمبر خوانديم سائلى از مردم تقاضاى كمك نمود ولى كسى به او چيزى نداد، سائل دستش را به جانب آسمان بلند كرده گفت: خدايا! شاهد باش در مسجد پيغمبر كسى به من چيزى نداد. على بن ابيطالب در حال ركوع بود با انگشتش به سائل اشاره كرد، او انگشتر را از دست آن حضرت گرفت و رفت.

پيغمبراكرم كه جريان را مشاهده مى فرمود سرش را به جانب آسمان بلند كرده عرضه داشت: خدايا! برادرم موسى به تو گفت: خدايا! شرح صدرى به من عطا كن و كارهايم را آسان گردان و زبان گويايى به من بده تا سخنانم را بفهمند و برادرم هارون را وزير و كمك من قرار بده، پس وحى نازل شد كه ما بازوى تو را به واسطه برادرت محكم مى گردانيم و نفوذ و تسلطى به شما عطا خواهيم نمود. خدايا! من هم پيغمبر تو هستم، صدرى برايم عطا كن و كارهايم را آسان گردان و على را وزير و پشتيبانم قرار بده).

ابوذر مى گويد: هنوز سخن پيغمبر تمام نشده بود كه آيه نازل گشت (ذخائرالعقبى، تأليف طبرى، ط قاهره، سال 1356، ص 16) حديث مذكور با اندكى اختلاف در درّالمنثور، ج 2، ص 293 نيز نقل شده. بحرانى در كتاب غاية المرام، ص 103، 24 حديث از كتب عامه و 19 حديث از كتب خاصه در شأن نزول آيه نقل كرده است. از جمله آيات اين آيه است: (الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً).

يعنى: (كفار امروز از برچيده شدن دستگاه اسلام ناميد شدند پس ديگر از آنان نهراسيد ولى از من بترسيد. امروز دين شما را كامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام رابراى شما برگزيدم)، (سوره مائده، آيه 3) ظاهر آيه اين است كه: قبل از نزول آيه كفار اميدوار بودند كه روزى خواهد آمد كه دستگاه اسلام برچيده شود، ولى خداوند متعال به واسطه انجام كارى آنان را براى هميشه از نابودى اسلام مأيوس گردانيده و همان كار سبب كمال و استحكام اساس دين بوده است و لابد از امور جزئى مانند جعل حكمى از احكام نبوده بلكه موضوع قابل توجه و مهمى بوده كه بقاى اسلام مربوط به آن بوده است.

ظاهرا اين آيه با آيه اى كه در اواخر اين سوره نازل گشته بى ربط نباشد: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ).

يعنى: (اى پيغمبر! موضوعى را كه به تو دستور داديم به مردم ابلاغ كن كه اگر ابلاغ نكنى رسالت خدا را انجام نداده اى. و خدا تو راز هر گونه خطرى كه متوجه تو باشد در امان خواهد داشت)، (سوره مائده، آيه 72) اين آيه دلالت مى كند كه: خدا موضوع قابل توجه و بسيار مهمى را كه اگر انجام نگيرد اساس اسلام و رسالت در خطر واقع مى شود به پيغمبر دستور داده ولى از بس با اهميت بوده پيغمبر از مخالفت و كارشكنى مردم مى ترسيده و به انتظار موقعيت مناسب آن را به تأخير مى انداخته است، تا اينكه از جانب خدا امر مؤ كد و فورى صادر شده كه بايد در انجام اين دستور تعلل نورزى و از هيچ كس نهراسى. اين موضوع هم لابد از قبيل احكام نبوده؛ زيرا تبليغ يك يا چند قانون نه آن اهميت را دارد كه از عدم تبليغش اساس اسلام واژگون گردد و نه پيغمبر اسلام از بيان قوانين ترسى داشته است.

اين قرائن و شواهد، مؤ يد اخبارى هستند كه دلالت دارند كه آيه هاى مذكور در غدير خم در باره ولايت على بن ابيطالب نازل گشته است. و بسيارى از مفسرين شيعه و سنى نيز آن را تأييد نموده اند.

ابوسعيد خدرى مى گويد: پيغمبر در غدير خم مردم را به سوى على دعوت نموده بازوهاى او را گرفته به طورى بلند كرد كه سفيدى زير بغل رسول خدا نمايان شد، سپس آيه نازل شد: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً) پس پيغمبر فرمود: (اللّه اكْبَرُ، از كامل شدن دين و تمامى نعمت و رضايت خدا و ولايت على بعد از من).

سپس فرمود: (هر كس من صاحب اختيار و متصدى امور او هستم، على صاحب اختيارش مى باشد. خدايا! با دوست على دوست باش و با دشمنش دشمنى كن. هر كس او را يارى نمود، تو ياريش كن و هر كس او را رها كرد تو نيز او را رها كن).

بحرانى در كتاب غاية المرام، ص 336، 6 حديث از طريق عامه و 15 حديث از طرق خاصه در شأن نزول آيه نقل كرده است.

خلاصه سخن: دشمنان اسلام كه در راه نابودى آن از هيچ كارى خوددارى نمى نمودند و از همه جا مأيوس گشتند فقط به يك جهت اميدوار بودند، آنها فكر مى كردند كه چون حافظ و نگهبان اسلام پيغمبر است وقتى از دنيا رفت، اسلام بى قيم و سرپرست مى گردد و نابودى برايش حتمى خواهد بود. ولى در غدير خم، انديشه آنان باطل گشت و پيغمبر على را به عنوان سرپرست و متصدى اسلام به مردم معرفى نمود و پس از على هم اين وظيفه سنگين و ضرورى به عهده دودمان پيغمبر كه از نسل على به وجود مى آيند خواهد بود. (براى توضيح بيشتر رجوع شود به تفسير الميزان، تأليف استاد علامه طباطبائى، ج 5، ص 177- 214 و ج 6، ص 50- 64) (حديث غدير): پيغمبر اسلام بعد از مراجعت از حجة الوداع در غدير خم توقف نموده مسلمين را گرد آورده پس از اداى خطبه اى على را به ولايت و پيشوائى مسلمين منصوب كرد.

براء مى گويد: در سفر حجة الوداع خدمت رسول خدا بودم، وقتى به غديرخم رسيديم دستور داد آن مكان را پاكيزه نمودند سپس دست على را گرفته طرف راست خودش قرار داد و فرمود آيا من اختياردار شما نيستم؟ پاسخ دادند: اختيار ما به دست شما است. پس فرمود: (هر كس من مولا و صاحب اختيار او هستم، على مولاى او خواهد بود، خدايا! با دوست على دوستى و با دشمنش دشمنى كن).

پس عمر بن خطاب به على گفت: اين مقام گوارايت باد كه تو مولاى من و تمام مؤ منين شدى (البداية والنهايه، ج 5، ص 208 و ج 7، ص 346. ذخائرالعقبى، تأليف طبرى، ط قاهره، سال 1356، ص 67. فصول المهمه، تأليف ابن صباغ، ج 2، ص 23. خصائص، تأليف نسائى، ط نجف، سال 1369 هجرى ص 31. بحرانى در كتاب غاية المرام، ص 79 مانند اين حديث را به 89 طريق از عامه و 43 طريق از خاصه نقل كرده است) (حديث سفينه): ابن عباس مى گويد پيغمبر فرمود: (مثل اهل بيت من مثل كشتى نوح است كه هركس در آن سوار شد نجات يافت و هركس تخلف نمود غرق گشت)، (ذخائرالعقبى، ص 20. الصواعق المحرقه، تأليف ابن حجر، قاهره، ص 150 و 84. تاريخ الخلفاء تأليف جلال الدين سيوطى، ص 307. كتاب نورالابصار، تأليف شبلنجى، مصر، ص 114. بحرانى در غاية المرام، ص 237 حديث مذكور را با يازده طريق از عامه و هفت طريق از خاصه نقل كرده است) (حديث ثقلين): زيد بن ارقم از پيغمبر نقل كرده كه فرمود: (گويا خدا مرا به سوى خويش دعوت نموده بايد اجابت كنم ولى دو چيز بزرگ و وزين را در بين شما مى گذارم: كتاب خدا و اهل بيتم، مواظب باشيد كه چگونه با آنها رفتار مى كنيد، آن دو امر هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اينكه بر كوثر بر من وارد شوند)، (البداية والنهايه، ج 5، ص 209. ذخائرالعقبى، ص 16. فصول المهمه، ص 22 خصائص، ص 30. الصواعق المحرقه، ص 147. در غاية المرام، 39 حديث از عامه و 82 حديث از خاصه نقل شده است) حديث ثقلين از احاديث مسلم و قطعى است كه به سندهاى بسيار و عبارات مختلفى روايت شده و سنى و شيعه به صحتش اعتراف و اتفاق دارند. از اين حديث و امثالش چند مطلب مهم استفاه مى شود:

1- چنانچه قرآن تا قيامت در بين مردم باقى مى ماند، عترت پيغمبر نيز تا قيامت باقى خواهند ماند؛ يعنى هيچ زمانى از وجود امام و رهبر حقيقى خالى نمى گردد.

2- پيغمبر اسلام به وسيله اين دو امانت بزرگ، تمام احتياجات علمى و دينى مسلمين را تأمين نموده و اهل بيتش را به عنوان مرجع علم و دانش به مسلمين معرفى كرده اقوال و اعمالشان را معتبر دانسته است.

3- قرآن و اهل بيت نبايد از هم جدا شوند و هيچ مسلمانى حق ندارد از علوم اهل بيت اعراض كند و خودش را از تحت ارشاد و هدايت آنان بيرون نمايد.

4- مردم اگر از اهل بيت اطاعت كنند و به اقوال آنان تمسك جويند، گمراه نمى شوند و هميشه حق در نزد آنهاست.

5- جميع علوم لازم و احتياجات دينى مردم در نزد اهل بيت موجود است و هركس از آنها پيروى نمايد در ضلالت واقع نمى شود و به‌

اسم الکتاب : شيعه در اسلام - ط قديم المؤلف : علامه طباطبایی    الجزء : 1  صفحة : 248
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست