اسم الکتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 591
صداى كلاغى را شنيد و آن را به فال بد گرفت و چنين سرود:
لَمّا بَدَتْ تِلْكَ الْحُمُولُ وَأَشْرَقَتْ
تِلْكَ
الرُّؤُوسُ عَلى شَفا جيرُونِ
نَعِبَ الْغُرابُ فَقُلْتُ: قُلْ أَوْ لا
تَقُلْ
فَقَدِ
اقْتَضَيْتُ مِنَ الرَّسُولِ دُيُوني
«وقتى كه آن قافلهها پديدار شدند و
آن سرها بر لبه جيرون نمايان گشت؛ در همان حال كلاغى بانگ برداشت، به او گفتم: چه
فرياد بزنى و يا نزنى (مهم نيست؛) زيرا من طلب خودم را از رسول (خدا) گرفتم (و
انتقام كشتههاى بدر و احد و ... را از او كشيدم)». [1] و اين يكى از دلائل روشن و اسناد مهم بر عدم
ايمان يزيد و بنىاميه به اسلام و مقدسات اسلام بود.
سيد بن طاووس مىنويسد: كاروان اسرا را وارد شهر كردند و آنها را كنار درب
مسجد جامع- در مكان مخصوص نگهدارى اسيران- نگه داشتند. [2]
در اين ميان پيرمردى به كاروان اسيران نزديك شد و گفت: «خدا را سپاس كه شما را
كشت و نابود كرد و شهرها را از مردان شما آسوده ساخت و يزيد را بر شما پيروز
نمود!!».
امام على بن الحسين عليهما السلام به او فرمود:
«يا شَيْخُ! هَلْ قَرَأْتَ الْقُرْآنَ
؛ اى پيرمرد آيا قرآن خواندهاى؟».
پاسخ داد: آرى (شما را با قرآن چكار؟!).
فرمود:
«فَهَلْ عَرَفْتَ هذِهِ الآيَةَ:
«قُلْ
لَاأَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»[3]؛ آيا اين آيه
را مىشناسى كه مىگويد: «به مردم بگو كه من هيچ پاداشى از شما در برابر رسالتم
درخواست نمىكنم، جز دوست داشتن نزديكانم [/ اهل بيتم]؟».
پيرمرد پاسخ داد: آرى؛ من اين آيه را خواندهام (ولى با شما چه ارتباطى
دارد!).