اسم الکتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 466
95- حجّاج بن مسروق
وى از اصحاب اميرالمؤمنين على عليه السلام و ساكن كوفه بود، هنگامى كه شنيد
امام عليه السلام به سوى كربلا در حركت است، او خود به استقبال امام از كوفه خارج
شد و در بين راه به آن حضرت ملحق شد. [1]
روزى كه لشكر حرّ در مقابل امام عليه السلام درآمد، هنگام ظهر به امر امام
اذان گفت. [2]
در «قصر بنىمقاتل»- يكى از منازل بين راه كربلا- وى به امر امام عليه السلام
«عبيداللَّه بن حرّ جعفى» را به اردوى امام دعوت كرد ولى عبيداللَّه نپذيرفت. [3]
روز عاشورا چون تنور جنگ داغ شد وى با اجازه امام عليه السلام به ميدان رفت و
پس از مدتى مبارزه در حالى كه چهرهاش غرق خون شده بود به سوى آن حضرت برگشت و اين
رجز را خواند:
فَدَتْكَ نَفْسي هادياً مَهْدِيّاً
الْيَوْمَ أَلْقى جَدَّكَ
النَّبيَّا
ثُمَّ أَباكَ ذَا النَّدى عَلِيّاً
ذَاكَ الَّذي نَعْرِفُهُ الوَصِيّا
«جانم به قربان تو اى هدايتگر، هدايت
شده: امروز جدّت پيامبر را ملاقات خواهم كرد. سپس پدرت على، آن صاحب فضل و احسان
را، همان كسى كه او را وصىّ پيامبر مىشناسيم». [4]
آنگاه امام عليه السلام به او فرمود:
«نَعَمْ وَأَنَا أَلْقاهُما عَلى أَثَرِكَ
؛ آرى، من هم آن دو بزرگوار را پس از تو ملاقات خواهم كرد». [5]
او به ميدان بازگشت و پس از نبردى سنگين به افتخار شهادت نايل آمد.