اسم الکتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 401
65- آمادهسازى براى حادثهاى بزرگ
على بن الحسين عليه السلام مىگويد: «شبى كه پدرم فرداى آن به شهادت رسيد،
بيمار بودم و عمّهام زينب از من پرستارى مىكرد. در اين حال پدرم، از اصحاب كنار
كشيده و به خيمه آمد. «حُوَىّ» [1] غلام سابق ابوذر غفارى نيز در خدمت آن حضرت بود و شمشير او
را آماده مىكرد، و پدرم اين اشعار را زمزمه مىكرد:
يا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَليلٍ
كَمْ لَكَ
بِالْإِشْراقِ وَ الْأَصيلِ
مِنْ صاحِبٍ أَوْ طالِبٍ قَتيلٍ
وَ الدَّهْرُ لا
يَقْنَعُ بِالْبَديلِ
وَ إِنَّمَا الْامْرُ إِلَى الْجَليلِ
وَ كُلُّ حَىٍّ سالِكُ السَّبيلِ
«هان! اى روزگار! اف بر دوستى تو! تو
چقدر بى وفايى؟! هر صبح و شام چه بسيار از دوستان و مشتاقانت را به كشتن مىدهى و
روزگار (به جاى آنان) بدلى نمىپذيرد و پايان كارها به خداى بزرگ باز مىگردد و هر
موجود زندهاى به راه خود خواهد رفت. (و سرانجام با مرگ ديدار خواهد كرد)».
اين اشعار را پدرم دو يا سه بار تكرار كرد، من مقصود او را يافتم، گريه گلويم
را فشرد ولى خوددارى و سكوت نمودم و دانستم كه بلا نازل شده است. امّا عمّهام
زينب چون اين زمزمه امام را شنيد، به خاطر رقّت قلب و بىتابى كه در زنان است،
عنان شكيبايى را از كف داد و در حالى كه لباسش به زمين كشيده مىشد، بپاخاست و بى
اختيار به نزد پدرم رفت و گفت: آه از اين مصيبت! اى كاش مرگم فرا مىرسيد (و امشب
را نمىديدم). گويى امروز، در سوگ مادرم فاطمه، پدرم اميرمؤمنان، و برادر ارجمندم،
حسن نشستهام! هان! اى جانشين شايسته نياكان گذشته و اى پناهگاه بازماندگان!
(خبرهاى وحشتناكى مىدهى!).
پس امام حسين عليه السلام به سوى خواهرش نگريست و فرمود: