اسم الکتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 361
عدّه از ياران آن حضرت كه از مدينه با او همراه بودند، باقى ماندند.
اين سخن را بدان جهت فرمود كه عدّهاى فكر مىكردند امام عليه السلام به شهرى
وارد مىشود كه مردم آن سامان همه مطيع فرمان او هستند و امام زمام حكومت را به
دست خواهد گرفت و آنها بهره مادّى خواهند برد! ولى هنگامى كه ديدند مردم بى وفاى
كوفه دست از يارى امام كشيدند و قاعدتاً راهى جز شهادت براى امام و يارانش نيست از
گرد آن حضرت پراكنده شدند. [1]
***
اين سخنان به خوبى نشان مىدهد كه
امام عليه السلام رسالت و مأموريّت خاصّى در اين سفر خطرناك براى خويش مىديد، و
گرنه بعد از علم و اطّلاع از پيمان شكنى مردم كوفه و شهادت «مسلم» و «هانى» و
«عبداللَّه بن يقطر» مىبايست به مكّه، يا مدينه باز گردد و ترديدى به خود راه
ندهد، نه اين كه به سوى كوفه كه ابن زياد بر آن تسلّط كامل پيدا كرده بود برود، به
خصوص اين كه بيعت را از همه همراهان بر مىدارد و با صراحت مىگويد ما به سوى خطر
پيش مىرويم آنها كه غير از اين گمان مىكردند آزادند، بازگردند.
47- امام عليه السلام حقايق را براى يارانش بازگو مىكند!
دانشمند معروف اهل سنّت «قندوزى» نقل مىكند كه امام عليه السلام در منزلگاه
«زباله» پس از شنيدن خبر شهادت مسلم بن عقيل و بىوفايى كوفيان، رو به همراهانش
كرد و چنين فرمود: