اسم الکتاب : عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 120
عادى بشرى بود، آن هم به گونهاى كه مىتوان سرنوشت مسئلهاى با اين اهمّيّت
را در يك مشاجره كوتاه ميان انصار و تنى چند از قريش، بدون حضور بزرگان اسلام، با
تكيه بر عصبيّت قومى و قبيلهاى تعيين كرد.
در نظام اجتماعى، اگر اصلى شكسته شود، يا قانونى به نفع طايفه خاصّى رقم خورد،
ديگر هيچ تضمينى وجود ندارد كه اصلهاى ديگر شكسته نشود.
درست به همين دليل، پس از سقيفه، انتخاب زمامدار و خليفه از هيچ قانون معيّنى
پيروى نكرد. تكليف مسألهاى با اين اهمّيّت روزى در ميان مشاجره بين انصار و تعداد
انگشت شمارى از قريش رقم خورد، و روز ديگر به وصيّت خليفه اوّل و انتخاب شخصى او و
ديگر بار به شوراى شش نفره سپرده شد.
جالب است بدانيم همين هرج و مرج و بى ثباتى در انتخاب خليفه، بهانهاى شد كه
آن را معاويه براى نامزدى يزيد براى خلافت مطرح سازد.
وى خطاب به مردم چنين گفت:
«اى مردم! شما مىدانيد كه پيامبر صلى
الله عليه و آله از دنيا رفت و كسى را جانشين خود قرار نداد، مسلمانان خود به سراغ
ابوبكر رفته و وى را انتخاب كردند. ولى ابوبكر در وقت وفاتش طبق وصيّتى خلافت را
به عمر واگذار نمود. عمر هم در زمان مرگش آن را به شوراى شش نفرى محوّل كرد.
پس چنانكه مىبينيد ابوبكر در تعيين خليفه كارى كرد كه پيامبر صلى الله عليه
و آله آن كار را انجام نداده بود. عمر هم كارى كرد كه ابوبكر نكرده بود. هر يك
مصلحت مسلمانان را ديدند و عمل كردند. امروز هم من مصلحت مىبينم كه براى يزيد بيعت
بگيرم و از اختلافات در ميان امّت جلوگيرى نمايم!». [1]
آرى، اين محصولِ نهال شومى بود كه در سقيفه غرس شده بود. به نظر عجيب و
طنزآلود مىرسد كه رداى خلافت بر اندام فردى چون يزيد قرار گيرد!!