اسم الکتاب : شان نزول آيات قرآن المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 428
مضمون همه، اجمالًا يكى است، هر چند در جزئيات با هم متفاوت مىباشند، اما اين
تفاوت، تأثيرى در بحث تفسيرى ندارد.
ماجرا چنين بود: زنى از انصار به نام «خوله» (نامهاى ديگرى نيز در روايات
ديگر براى او ذكر شده است) از طايفه «خزرج» كه همسرش به نام «اوس بن صامت» بود، در
يك ماجرا مورد خشم شوهرش قرار گرفت، او كه مرد تندخو و سريعالتأثّرى بود، تصميم
بر جدائى از او گرفت، گفت:
«أَنْتِ عَلَيَّ كَظَهْرِ أُمِّي»
(تو نسبت به من، همچون مادر من هستى!)
و اين، نوعى از طلاق در زمان جاهليت بود، اما طلاقى كه نه قابل رجوع بود و نه زن
آزاد مىشد، كه بتواند همسرى براى خود برگزيند، بدترين حالتى كه براى يك زن
شوهردار، ممكن بود رخ دهد.
چيزى نگذشت، مرد پشيمان شد، به همسرش گفت: فكر مىكنم: براى هميشه بر من حرام
شدى! زن گفت: چنين مگو! خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله برو، و حكم اين مسأله
را از او بپرس، مرد گفت: من خجالت مىكشم، زن گفت: پس بگذار من بروم، گفت: مانعى
ندارد.
زن، خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد، و ماجرا را چنين نقل كرد: اى رسول
خدا صلى الله عليه و آله همسرم «اوس بن صامت» زمانى مرا به زوجيت خود برگزيد، كه
جوان بودم، صاحب جمال، مال و ثروت و فاميل، اموال من را مصرف كرد، جوانيم از بين
رفت، و فاميلم پراكنده شدند، و سنم زياد شد، حالا «ظهار» كرده و پشيمان شده، آيا
راهى هست كه ما به زندگى سابق بازگرديم؟!
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: تو بر او حرام شدهاى! عرض كرد: يا رسول
الله صلى الله عليه و آله او صيغه طلاق جارى نكرده، او پدر فرزندان من است، و از
همه در نظر من محبوبتر.
فرمود: تو بر او حرام شدهاى! و من دستور ديگرى در اين زمينه ندارم.
زن پى در پى اصرار و الحاح مىكرد، سرانجام رو به درگاه خدا آورد و عرض كرد: