اسم الکتاب : شان نزول آيات قرآن المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 298
گفتند: بسيار خوب، حال كه چنين مىگوئى، هيچ شهرى تنگتر از شهر ما نيست
(اطراف «مكّه» را كوههاى نزديك به هم فرا گرفته) از پروردگارت بخواه اين كوهها
را عقب بنشاند و نهرهاى آب، همچون نهرهاى شام و عراق در اين سرزمين خشك و بى آب و
علف، جارى سازد.
و نيز از او بخواه نياكان ما را زنده كند، و حتماً «قصى بن كلاب» بايد در ميان
آنها باشد؛ چرا كه پير مرد راستگوئى است! تا ما از آنها بپرسيم: آنچه را تو
مىگوئى حق است، يا باطل؟!:
پيامبر صلى الله عليه و آله با بى اعتنائى فرمود: من مأمور به اين كارها
نيستم.
گفتند: اگر چنين نمىكنى، لااقل از خدايت بخواه: فرشتهاى بفرستد و تو را
تصديق كند، و براى ما باغها، گنجها و قصرها از طلا قرار دهد!
فرمود: به اين امور هم مبعوث نشدهام، من دعوتى از ناحيه خدا دارم اگر
مىپذيريد، چه بهتر، و الَّا خداوند ميان من و شما داورى خواهد كرد.
گفتند: پس قطعاتى از سنگهاى آسمانى را- آن گونه كه گمان مىكنى خدايت هر وقت
بخواهد، مىتواند بر سر ما بيفكند- بر ما فرود آر!
فرمود: اين مربوط به خدا است اگر بخواهد مىكند.
يكى از آن ميان، صدا زد: ما با اين كارها نيز ايمان نمىآوريم، هنگامى ايمان
خواهيم آورد كه: خدا و فرشتگان را بياورى و در برابر ما قرار دهى!
پيامبر صلى الله عليه و آله (هنگامى كه اين لاطائلات را شنيد) از جا برخاست تا
آن مجلس را ترك كند، بعضى از آن گروه، به دنبال حضرت حركت كردند و گفتند:
اى محمّد! قوم تو هر پيشنهادى كردند، قبول نكردى، سپس امورى در رابطه با
خودشان خواستند آن را هم انجام ندادى، سرانجام از تو خواستند: عذابى را كه
تهديدشان به آن مىكنى بر سرشان فرود آرى، آن را هم انجام ندادى، به خدا سوگند!
هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد، تا نردبانى به آسمان قرار دهى و مقابل چشم ما از
آن بالا روى، و چند نفر از ملائكه را پس از بازگشت با خود بياورى! و
اسم الکتاب : شان نزول آيات قرآن المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 298