اسم الکتاب : دائرة المعارف فقه مقارن المؤلف : مكارم شيرازى، ناصر الجزء : 1 صفحة : 187
مىنمايد. [1]
تكيهگاه اصلى گروه اوّل در استنباط، ادلّه نقلى خصوصاً حديث و سيره سلف صالح و قول صحابه (كه البتّه
آن دو را نيز به حديث برمىگردانند) است. ولى گروه دوم معتقدند كه تعداد احاديث معتبرى كه بتواند
جوابگوى همه نيازهاى فقهى باشد، بسيار كم است و لذا چارهاى نداريم جز آنكه براى
به دست آوردن احكام، به غير كتاب و سنّت نيز تكيه كنيم.
گفته شده: ابو حنيفه معتقد بوده كه در ميان همه احاديث مروى از رسول خدا صلى
الله عليه و آله تنها هفده حديث! قابل اعتماد است [2] و لذا اكثر مجهولات فقهى را بايد با رأى و
اجتهاد و قياس تبيين كرد.
بسيارى از اهل سنّت ادلّه احكام را چهار دليل قرار مىدهند و پس از كتاب و
سنّت و اجماع، قياس را ذكر مىكنند. [3] برخى از آنان از دليل چهارم با تعبير «قياس و اجتهاد» ياد كردهاند [4] و برخى به دليل
«العقل و الاستصحاب» تعبير نمودهاند. [5] به نظر مىرسد كه آنان دليل عقل را تعبيرى مرادف با قياس و استحسان و ...
قرار مىدهند. [6]
در اصول فقه اهل سنّت، مسائل عقلى كه دخيل در استنباط هستند به صورت يك بحث
تحليلى و منضبط مطرح نشده است. آن چه از مباحث عقلى كه در اصول فقه متأخّرين شيعه
مطرح است، آنان به صورت متفرّق مطرح كردهاند، مسائلى از قبيل:
«المعتزلة يقولون بحسن الافعال و قبحها» و «جماعة من المعتزلة يقولون بان الافعال على الاباحة» و «ما لا يتم
الواجب الّا به هل يوصف بالوجوب» (بحث مقدّمه
واجب) و «يستحيل ان يكون الشىء واجباً و حراماً» (اجتماع امر و نهى) و «استحالة تكليف الغافل و الناسى» و «سقوط حرج از خلق» و «سقوط تكليف از عاجز» و ...
ولى شايد كمتر به تقسيمات حكم عقل و يا ملاك حجيّت عقل و نحوه استنباط از دليل عقل
پرداختهاند.
ابتدا لازم است اشارهاى به سير تاريخى اين بحث ميان فقهاى مذهب اهل بيت عليهم
السلام داشته باشيم و سپس آخرين تحقيقات در اين زمينه را مطرح نماييم.
برخى از قدما بحث دليل عقل را مطرح نكردهاند و كسانى از آنان هم كه مطرح
كردهاند، اوّلًا، جايگاه دليل عقل در استنباط، در كلمات آنان ابهام دارد، برخى آن را طريقى
براى دست يابى به قرآن و سنّت قرار دادهاند. [7] برخى ديگر دليل عقل را در طول كتاب و سنّت و
اجماع قرار داده و گفتهاند: اگر آن سه دليل مفقود باشد، نوبت به دليل عقل مىرسد. [8]
ثانياً، مصاديق مشخصى از آن در كلمات قدما ارائه نشده
است، لذا بعضى آن را به برائت اصلى و «استصحاب» تفسير كردهاند و گروهى به استصحاب