اسم الکتاب : شرح حديث حقيقت المؤلف : ابن همام شيرازي الجزء : 1 صفحة : 244
عشق ، دست او گرفت و مى كشيد تا به بحر بى كرانش آوريد چون كميل از خويشتن بى خويش شد لايق اسرار آن درويش شد گفت كه : «زدني بياناً» يا امير زين محيط بى خودى دستم بگير فقال علي ـ عليه الصلوة والسلام ـ : «أطْفِىِ?السِّراجَ ، فَإنَّ الصُّبْحَ قَدْ طَلَع». [1] صدق وليُّ اللّه . گفت امير المؤمنين شير خدا سَرور مردان ميدان ، برملا تو بيان علم بگذار اى كميل تو مكن ديگر به حدّ عقل ، ميل عقلِ جز وى ترك كن فارغ نشين عقل را بگذار و نور عقل بين نور عقل تو به نسبت اى جوان هست با نور خداوند جهان چون سراج و مهر باشد بى گمان اين مَثَل را ياد دار از من به جان روز روشن كه بتابد آفتاب پيش او كه بْوَد ، سراج و ماهتاب؟
[1] حديثى بدين مضمون از امام جعفر صادق وساير معصومين عليهم السلامدر مآخذ ، يافت نشد.[2] ع: «هتك السِّتْر عند غلبة السِّر». جا: «هتك .. .».[3] ع: زدني.[4] ع: «زدني بياناً».[5] هود، بخشى از آيه 112: فاستقم كما أمرت.[6] آ: فتلوح.[7] ع: قال: زدني.[8] قصص، بخشى از آيه 88.[9] آ : فقد طلع الصبح.
اسم الکتاب : شرح حديث حقيقت المؤلف : ابن همام شيرازي الجزء : 1 صفحة : 244