اسم الکتاب : جوان، هيجان و خويشتندارى المؤلف : گروهى از نويسندگان الجزء : 1 صفحة : 191
دين و عشق
حامد، چند روزى مشغول اين فكر بود و دوست داشت پرونده اين مسئله را زودتر ببندد. يك روز ظهر كه به مسجد رفته بود، تصميم گرفت كه با امام جماعت مسجد، حاج آقا موسوى، مشورت كند؛ اما ته دلش كمى دلهره داشت. احتمال مىداد كه حاجآقا به محض شنيدن قضيه، با يك «أستغفر الله» و «پناه بر خدا»، همه چيز را خراب كند و آن وقت، ديگر پيش حاجآقا هم خراب شود.
بعد با خود گفت: «اينطور كه نمىشود. من هم مثل همه انسانها، معصوم كه نيستم، و از آن مهمتر، وقتى از خدا پنهان نيست، ديگر از بنده خدا چه باك؟! مگر خدا نگفته است آنچه نمىدانيد، از آگاهان بپرسيد؟!».
هنوز اين فكر، ذهنش را رها نكرده بود كه احساس كرد كنار سجّاده امام جماعتْ نشسته است.
- حاج آقا ببخشيد! سؤالى داشتم.
- بفرماييد.
حامد هم شروع كرد و تمام قضيه دوستى تازهاش را از سير تا پياز، نقل كرد. او احساس كرد كه رفتار حاج آقا، اصلًا با قبل از نقل جريان، فرق نكرده است و علاوه بر احساس احترام، همدلى و صميميت عجيبى را هم در چهره حاج آقا مشاهده كرد كه به او جسارت بيشترى براى بيان مشكلش مىداد.
حاج آقاى موسوى هم پس از تحسين اهتمام حامد به كشف حقيقت، گفت: دين اسلام، دين محبّت است. اين محبّت، از خدا شروع مىشود و سپس اهل ايمان را هم دربر مىگيرد. بر اساس روايات اهل بيت عليهم السلام اگر خدا
اسم الکتاب : جوان، هيجان و خويشتندارى المؤلف : گروهى از نويسندگان الجزء : 1 صفحة : 191