اسم الکتاب : جوان، هيجان و خويشتندارى المؤلف : گروهى از نويسندگان الجزء : 1 صفحة : 137
زيادهخواهى جنسى، نيروى تقوا را نابود مىسازد[1] و فقدان تقوا يعنى فقدان قوّه بصيرت، تيزبينى و پيشبينى. آيا اينها محروميت نيستند؟ آيا اين محروميتها را بايد ناچيز انگاشت؟
چرا جان ما از شنيدن آواى دلنشين ملكوت و روح ما از ديدن ملكوت آسمان و زمين، محروم باشد؟! چرا انسان از نيروى بصيرت و تقوا محروم گردد؟ آيا شهوت، ارزش اينهمه محروميت را دارد؟! آيا اين هزينه براى شهوترانى، بسيار سنگين نيست؟! آيا اين، معاملهاى زيانبار نيست؟ عاقل، كسى است كه بر شهوت خود چيره شود و آخرتش را به دنيا نفروشد.[2]
5. محروميت از آزادى
برترينِ نعمتها، آزادى روح، و بدترينِ اسارتها، اسارت روح است. سؤالْ اين است كه آيا ما بايد در اختيار شهوت باشيم يا شهوت در اختيار ما؟ آيا ما بايد شهوت را مديريت كنيم يا شهوتْ ما را؟ آيا زمام انسان، بايد به دست عقل باشد يا به دست شهوت؟
كسى كه گوش به فرمان چيزى باشد و از آن اطاعت كند، خود را بنده آن ساخته است.[3] كسى كه اهل شهوت باشد، برده شهوت خويش شده است. برده شهوت، اختيارى از خويش ندارد؛ كارى را انجام مىدهد، چيزى را مىبيند، صدايى را مىشنود، و سخنى را بر زبان جارى مىكند كه شهوت خواسته است.
گاهى ممكن است تن و بدن كسى اسير باشد، اما روح او آزاد. آزادگان سرافراز ميهن اسلامى، هرچند در بند دشمن اسير بودند، اما روحشان آزاد بود و به همين جهت، آنان را «آزاده» خواندند؛ اما گاهى بدن انسانها آزاد