كه حقّ تعالى فعل و جمع
اسباب فعل را به قدرت بنده واگذاشته باشد و جبر بحت نيست كه همه را خود به عمل
آورد، بلكه اصل فعل را مفوّض به بنده فرموده است كه بنده خود بجا آورده بالاستقلال
فاعل باشد و اسباب فعل را خود به عمل آورد.
لمؤلّفه:
زتست چون همه اسباب و آلتم در كار
بوقت كار خدايا مرا بمن مگذار
اشارتى زده لطف كن به نيك و بدم
پس از اشاره اگر غير آن كنم انكار
تقرير سيم آن است كه
گوييم كه: علّت فاعلى فعل و اراده و وجوب فعل و اراده همه، خود بنده است
چنانكه مختار جمعى از
محقّقان علماى شيعه و حكماى متشرّعه است، لكن با مقدوريّت اين علّيّت و توانايى بر
ترك اين فاعليّت در همه حالت حتّى در حال فعل نيز، چنانكه در صدر باب دانستى و به
اسعاد قضا و اعداد علّت معدّه كه محدث آن نيست مگر خدا، لكن إحداثاً بالعرض وبه
بتبعيّة الحوادث الآخر في العالم؛ و بر فرضى كه اين احداث بالذات باشد و علّت
معدّه از توابع و لواحق و لوازم نباشد، جعلش براى اعداد نباشد و بر تقديرى كه جعلش
به جهت اعداد باشد، چون هر چيزى كه در كاينات است ذو جهتين است؛ جهت خيرى دارد و
جهت شرّى،- چنانكه در خاتمه بيايد- لهذا جعلش براى اعداد از جهت خيريّت باشد نه از
جهت شرّيّت.
پس نظر به اينكه بنده
خود به روشى كه گفتيم علّت فاعليّت در فعل و اراده و وجوب اراده و فعل [باشد]، پس
جبر نباشد اصلًا. و نظر به اينكه در اين فاعليّت مستقلّ نيست، بلكه فاعليّتش نيست
مگر به اعداد خدا و به اسعاد قضا، پس تفويض نباشد مطلقاً، لكن امرى باشد ميانه دو
امر، نه به آن معنى كه چيزى را جبر داخل داشته باشد و چيزى از تفويض و امرى بود
مركّب از اين دو امر، چنانكه در سخنان سابق