گذشت؛ چه دانستى كه اين دو امر هر يك بكلّى منتفى است و چيزى
از هيچ كدام در ميان نيست، بلكه نظر به اينكه علّت معدّه از خدا در ميان است و
فاعليّت بنده به روش مذكور به اعداد آن است، امرى است بينٌ بين و ذوجهتين؛ يعنى
امرى داير ميانه فعل و ترك.
پس «أمر بين أمرين» همين
اعداد و اسعاد باشد كه نه بنده گذاشته شده باشد به قدرت و اراده خود در كار و نه
به كار داشته شده باشد به اجبار.
تقرير چهارم چنان است
كه گوييم از اينكه قدر در جميع اشيا موافق استعداد اشيا و مستتبع قضا است-
چنانكه در فصل پنجم بيان
شد- پس قدر در افعال عباد كه در كلام اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است به «أمر
بين أمرين» امرى باشد واقع ميانه دو امر: يكى استعداد عباد معبّر به تقاضا و
اقتضا. و يكى قضا و خالى از جبر و تفويض؛ زيرا كه آن نيست مگر به حسب طلب خود عباد
به لسان استعداد و موافق قابليّت و اقتضاى هر فرد از افراد بى كم و زياد.
لمؤلّفه:
عبرت پى تحقيق قدر كوه و كتل
كوبيده بسى به روز و شب تا شده شل
آخر يكى از قضا بگفتا امريست
ما بين قضا و اقتضاهاى ازل
و مراد از اقتضاهاى ازل
سؤالهاى قوابل است به زبان حال در وجود علمى و نمود جمال، چنانكه گفتهاند:
چون قوابل جمال بنمودند
مستعدان سؤال فرمودند
تا آخر آنچه بيايد.
تقرير پنجم در فصل
پنجم گذشت
، مجملش آنكه: در افعال
عباد چنين نيست كه قدر نباشد چنانكه معتزله مىگويند و چنين هم نيست كه قدر لازم
باشد چنانكه اشاعره