پس حمل كلام محقّق طوسى رحمه الله بر نفى مطلق جبر به يكى از
دو تفصيل مذكور و مانند آن توجيه بما لايرضى و خروج از مدّعا باشد.
سخن نهم [نظر مؤلف]
سخنى است كه مؤلّفِ به
عجز معترف و به قصور متّصف را بعد از خوض و غوص بسى سال، مايه آرام خاطر خسته و دل
وارسته گشته و اين سخن را به چند تقرير ذكر مىكنم و اميدوارم كه مشتبه به سخنان
باطل نشود.
تقرير اوّل
چنان است كه گوييم: عدم
مدخليّت عبد باطل و عدم مدخليّت حقّ تعالى نيز باطل، بلكه وقوع فعل اين هر دو
مدخليّت است، چنانكه مقطوع به حكماى متشرّعه و علماى شيعه است و احدى را در آن
سخنى نيست، بلكه سخن در كيفيّت اين دو مدخليّت است كه به چه وجه است؟ و در احاديث
به ذكر مدخليّت فى الجمله اكتفا شده است و كيفيّت آن بيان نشده است، بلكه در بعضى
از آنها منع واقع شده است و از بعضى از آنها همين قدر معلوم مىشود كه مدخليّت خدا
به امر و نهى و وعد و وعيد و هدايت و خذلان است و مع ذلك به مصداق حديث عاصم ابن
عميد متعمّقان اصحاب، در اين باب قدمى چند از اين پيشتر راندهاند و وجه مدخليّت
را از اين بيشتر گفتهاند چنانكه گذشت.
نظر ادّق مقتضى آن است
كه مدخليّت عبد به فاعليّت باشد مطلقاً، لكن به آن نحو كه در صدر باب گفتيم و
مدخليّت حقّ تعالى در افعال حسنه به عدم منع و اراده هر دو باشد.
امّا هيچ يك به حدّى
نمىرسد كه او را ملجأ سازد و مضطرّ گرداند در فعل و ترك؛ اين است كه فقها قربت را
تفسير كردهاند به موافقت اراده خدا و در غير افعال حسنه تنها همين به عدم منع
باشد بدون اراده و توابع اراده، چنانكه در سخن هفتم گفتيم و عمومات اخبار در اراده
حقّ تعالى به ظاهرش نيست.