دو عامل- يكى مذهب و دين (اثنا عشرى) و ديگرى صداقت و اجتناب از دروغگويى در كلام و نقل (عدالت)- تكيه كرده است. وى فقدان اين شرايط يا يكى از آنها را در خود راوى يا شيخ راوى، سبب ضعف او دانسته است. ثانياً: وى در تضعيف، بر بُعد اثباتى تكيه كرده و معتقد بوده كه عدم طعن، مساوى با توثيق است.[1] در انتساب كتاب الضعفاء به ابن غضائرى، تا سده چهاردهم ترديدى صورت نگرفته بود.[2] تنها در اين ميان، شهيد ثانى و محقّق خوانسارى آن را به پدر او، حسين بن عبيد اللَّه غضائرى (م 411 ق)، نسبت دادهاند.[3] اين در حالى است كه شهيد در تعليقات خود بر خلاصة الأقوال علّامه حلّى، از عبارات علّامه استفاده مىكند كه مراد از ابن غضائرى- كه مكرّر در اين كتاب ذكر شده-، احمد بن حسين بن عبيد اللَّه غضائرى است.[4] اما در سده چهاردهم و پانزدهم، عدّهاى از علماى كتابشناسى و رجال، با ترديد در انتساب كتاب الضعفاء به ابن غضائرى، آن را ساخته و پرداخته مخالفان شيعه و يا دست كم، محرّف و دستْخورده، توصيف نمودهاند.[5] ادّعاى گروه ياد شده، به طور عمده به دو مطلب استناد داده شده است: يكى عدم وصول نسخه كتاب از طريق قابل قبول، و ديگرى كثرت تضعيفات و جرح.
كتاب الضعفاء، از سده هفتم به بعد، از مصادر كتابهاى رجالى شمرده شد. برخى بر اين كتاب اعتماد كردهاند؛ اگرچه در مقام تعارض، گاه آراى امثال نجاشى و شيخ را