جاحظ نيز معلوم است؛ زيرا معروف است كه جاحظ در كتابهاى خود، اقوال و آراى متضاد و متنافى و سست و خلاف واقع، فراوان دارد. خوارج نيز بزرگترين دشمنان امير المؤمنين بودند و از اين رو، سخن آنها صلاحيت بىاعتبار كردن خبر غدير را ندارد.
كراجكى در پاسخ پرسش دوم، اشاره كرده كه كمترين آشنايى با لغت عرب و اهل آن، معلوم مىدارد كه يكى از معانى مولا، اولويت است. وى به ده معنا كه در لغت براى مولا آمده، اشاره كرده است: 1. اولى- كه معناى اصلى واژه مولا، همين معناست و ساير معانى، به آن بازگشت مىكنند-، 2. مالك رق، 3. معتق رق، 4. معتق، 5. پسر عمو، 6. ناصر، 7. متولّى ضمان جريره، 8. هم پيمان، 9. همسايه، 10. امام و سيّد مطاع.
در جواب كراجكى به پرسش سوم، آمده است كه سياق كلام و به عبارتى صدر كلام، در فهم درست ذيل كلام، نقش دارد. عادت اهل لسان، بر اين است كه معناى محتملِ معطوف به معناى مصرّح را در معناى مصرّح، اراده مىكنند. در صدر حديث غدير، به واژه «اولى» تصريح شده است. سپس در ذيل آن، عبارت «من كنت مولاه فعلىٌّ مولاه» بر آن عطف شده است. پس گرچه واژه «مولى» مىتواند به يكى از معانى دهگانه باشد؛ در اين حديث به قرينه معناى اولويت در صدر آن، بر حسب عرف، خطاب به معناى اولويت است و لا غير. به علاوه، عبارت نبوى «من كنت مولاه فعلىٌّ مولاه» از دو حالت خارج نيست: يا مراد از آن، اولويت است- به قرينه عرف اهل كلام-، يا يكى از نه معناى ديگر است. اگر معناى اوّل باشد، مطلوب حاصل است و اگر غير آن باشد، لازم مىآيد كه پيامبر در خطاب به مردم، كلامى گفته باشد كه ممكن است مردم خلاف مراد او را برداشت كنند و راهى هم براى تشخيص مراد پيامبر، وجود نداشته باشد. حالْ آن كه نسبت دادن چيزى به پيامبر، به استناد عقل، درست نيست.