«من اتقى» در آيه «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى* وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى* فَسَنُيَسِّرُهُ و لِلْيُسْرى* وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى* وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى* فَسَنُيَسِّرُهُ و لِلْعُسْرى ... وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى* الَّذِي يُؤْتِي مالَهُ و يَتَزَكَّى* وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ و مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزى* إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى* وَ لَسَوْفَ يَرْضى» و وحى بر پيامبر صلى الله عليه و آله براى اعلام رضايت خدا از ابو بكر.
ابوالقاسم كوفى در قسمت بعدى اين جزء، به نقد رواياتِ ياد شده، پرداخته است. وى ابتدا به راه و روش نقد حديث اشاره كرده و توضيح داده است كه حديث، از دو طريق اسناد و محتوا، نقد مىشود معيار در نقد محتوايى، شواهد قرآنى و دلالت روايات اجماعى است. اگر شواهد در موافقت با روايتى بود، آن روايت حجّت است و اگر در مخالفت بود، آن روايت باطل است و اگر شواهد بر تأييد يا مخالفت يافت نشد، بايد توقّف كرد.[1] معيار در نقد اسناد، تأييد صداقت و وثوق راوى توسط پيامبر صلى الله عليه و آله و امر به پيروى اوست، و اهل بيت به استناد روايت ثقلين- كه مورد اجماع فريقين است-، اين ويژگى را دارند. ابو القاسم كوفى در نقد روايات مربوط به مناقب خلفا، بر نقد محتوايى تكيه كرده[2] و آنها را مخالف شواهد قرآنى و روايى شمرده و سندشان را از طريق غير اهل بيت عليهم السلام دانسته است.[3] وى اين روايات را يكيك، نقل كرده و سپس با معيار قرآن و روايات صحيح و نيز با نماياندن اختلاف متن در آنها، همه را نقد كرده است.
براى نمونه، در نقد فضيلت نخست- كه حاكى از تقدّم ابو بكر در نماز به جاى پيامبر صلى الله عليه و آله است-، با تكيه بر اختلاف در متن اين روايتها، همه را فاسد دانسته است توضيح اين اختلاف در متن، چنين است كه در يك روايت آمده: «أنّ أبابكر صلّى بالناس أيّاماً فى حياة الرسول صلى الله عليه و آله فى علّته»؛ ولى در روايت ديگر آمده: «إنّه قدّمه لصلاةٍ