«رو به آيين راست خداى آر، آيينى كه بشر را بر آن آفريده است. براى آفرينش خدا، دگرگونى نيست، اين است آيين استوار، ولى بيشتر مردم نميدانند».
چه دعوتى بيش از دعوت به توحيد و مبارزه با بت پرستى و دعوت به عدل و قسط در ميان مردم و ميانه روى در امور مربوط به دنيا و آخرت، با فطرت، همانگتر است؟
اگر اساس دعوت اسلامى را همان هماهنگى با فطرت و علت نفوذ آن را نيز، همان بدانيم، بايست، اصولى را كه حنابله بدان معتقدند و مدعى هستند كه اين اصول، بخشى از اسلام بوده و پايه آن را تشكيل ميدهد، مورد بررسى قرار دهيم.
آيا اسلام، با اين اصول ميتواند مايه سرافرازى، در ميان جهانيان باشد؟
بد نيست در اينجا برخى از اين اصول را مطرح كنيم و به محك تجربه بزنيم:
1ـ آنان ميگويند: «خدا بر عرش خود مستقر است، عرشى كه فوق آسمانها است و از آنجا به زير مينگرد و عرش، زير او، چون كجاوه چوبى كه مسافرى بر آن نشسته باشد، ناله ميكند».
2ـ آنان ميگويند: «خدا صورت، و دو چشم بينا و دو دست دارد و دست راست او از تمام دستها بالاتر است»[1].
آيا در جهان كنونى كه اين همه ترقى و تكامل در زمينه علوم انسانى رخ داده و
[1] شاعر حنبلى، اين عقيده را به عنوان افتخار، به نظم در آورده ميگويد:
اسم الکتاب : فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى المؤلف : سبحانی، علیرضا الجزء : 1 صفحة : 288