«كلام»
عبارت از علم به قواعد و مسائلى است كه نتيجه آن توانايى بر اثبات اصول دين و دفع
شبهات است. درباره موضوع علم كلام متكلمان مسلمان نظريههاى متعددى پيش كشيدهاند.
بنابر
نظر استاد فرزانه مطهرى از آنجا كه مسائل علم كلام داراى وحدت اعتبارىاند، لازم
نيست اين دانش موضوع واحدى داشته باشد (آشنايى با علوم
اسلامى، 148). بنابر اين نظريه، علم كلام مجموعه مطالبى است براى دفاع از
حريم دين و اثبات احكام دينى و رد مخالفان و معاندان. اين مجموعه را از هر جا و هر
علمى مىتوان فراهم ساخت و بدين سان، متكلم مىتواند به عرصه مسائل جامعهشناختى،
روانشناختى، اخلاقى، حقوقى و ... پاى نهد و از آن لحاظ كه با دين و ديانت پيوند
مىخورند، بدانها نظر كند و اگر در اين مسائل عليه دين نتايجى برآمده است، با
ابزار ويژه خويش آنها را بررسد و اصلاح كند. متكلم عقايد اسلامى را از متون اصلى
دين- قرآن و سنت- برون مىكشد و سپس به توضيح و تشريح آنها مىنشيند و آنگاه از
گذر توجيه عقلانى به پاسدارى از آنها برمىخيزد و در رويارويى با انديشههاى باطل،
درستى عقايد دينى را به كرسى اثبات مىنشاند و در اين رهگذر هيچ محدوديتى ندارد.
آغاز
علم كلام
درباره
آغاز بحثهاى كلامى و اينكه چه وقت چنين دانشى ميان مسلمين پديد آمد، اظهارنظر بسى
دشوار است. از منظر برخى متكلمان معاصر شيعى، ماجراى سقيفه بود كه نخستين مسئله
كلامى را ميان مسلمين پديد آورد. انصار ملاك امامت را دفاع از پيامبر 6
مىدانستند و مدعى شدند كه خليفه بايد از ميان آنان برگزيده شود. شمارى از مهاجران
ملاك امامت را خويشاوندى با پيامبر 6 دانستند و خود را شايسته زمامدارى پنداشتند
و در برابر آنان گروهى تنصيص را مطرح كردند و على (ع) را شايسته زمامدارى يافتند.
بدين سان، نخستين مسئله كلامى پديد آمد و اكنون نيز اين مسئله عظيمترين باب را در
علم كلام اسلامى به خود اختصاص داده است (مدخل مسائل جديد در
علم كلام، 1/ 5).