responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : سرداران صدر اسلام(ج8) المؤلف : جمعی از نویسندگان    الجزء : 1  صفحة : 128
آن قدر ضربه بر نافع زدند تا دو بازوى او شكست و بعد او را به اسيرى گرفتند. «1» او با اينكه اسير شده بود ولى خود را نباخت و اهداف مقدسش را حتّى در سخت‌ترين لحظات اسارت از ياد نبرد. نافع، بكلى خود را فراموش كرده، تنها چيزى كه به آن فكر مى‌كرد، حفظ آيين مقدس اسلام و دفاع از حريم ولايت تا آخرين نفس و آخرين قطره خون بود.
يحيى بن هانى مى‌گويد:
شمر بن ذى الجوشن نافع را اسير كرد و يارانش او را به نزد ابن سعد بردند. پسر سعد بدو گفت: واى بر تو اى نافع! چه چيز تو را وادار كرد كه با خودت چنين كنى؟
نافع گفت: پروردگارم مى‌داند كه چه مى‌خواستم.
او مى‌گويد: نافع در حالى كه خون بر محاسن شريفش روان بود، گفت: به خدا! دوازده نفر از شما را كشتم، علاوه بر آنهايى كه مجروم كردم. و خويشتن را بر اين تلاش ملامت نمى‌كنم. اگر بازو داشتم، نمى‌توانستيد مرا اسير كنيد. «2» گفتار نافع بخوبى گواه اين است كه او نه تنها از كار خود راضى بود و با كمال شهامت از آشكار كردنش، آن هم در بين دشمنان خون آشامى همچون عمر بن سعد و شمر هيچ باكى نداشت، بلكه تعداد كشته شدگان به دست خويش را خوب به خاطر سپرده بود و آن را به رخ دشمن پست مى‌كشيد و به همين جهت شمر نتوانست يك چنين صحنه‌اى را تحمل كند و بى‌درنگ به عمر بن سعد گفت:
خداوند تو را نيكوكار گرداند او را بكش.


اسم الکتاب : سرداران صدر اسلام(ج8) المؤلف : جمعی از نویسندگان    الجزء : 1  صفحة : 128
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست