مرحوم طبرسى در مجمع البيان نقل مىكند دعاى حضرت
موسى مستجاب شد و گرفتگى زبانش برطرف گرديد و تنها مقدارى از آن باقى ماند.
خداوند از قول فرعون نقل مىكند براى اينكه مردم را
از اطراف موسى عليه السلام پراكنده كند مىگفت: (أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا اَلَّذِي
هُوَ مَهِينٌ وَ لا يَكادُ يُبِينُ؛[2]مگر نه اين است كه من از اين مردى كه از خانواده
و طبقه پستى است و هرگز نمىتواند فصيح سخن بگويد بر ترم؟!) آيا من به رياست و
سلطنت بهتر از اين شخص نيستم كه فقير و خوار است و قدرت سخن گفتن و بيان روشنى
ندارد؟ و اين گفتار فرعون در وقتى بود كه اولاً خداوند در پى درخواست موسى براى
باز شدن زبانش مىفرمايد: (أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى؛ خواستهات برآورده شد) و
ثانياً شايد فرعون اين را بلحاظ گذشته مىگفت كه زبانش لكنت داشت و ثالثاً ممكن
است جمله «لا يَكادُ يُبِينُ» بدين معنى باشد كه فرعون مدّعى بود موسى دليل و حجت
روشنى بر مدعاى خود كه يگانه پرستى است ندارد. در هر صورت موسى عليه السلام در سه جاى
قرآن تصريح كرده كه زبانش گرفتگى و لكنت دارد يكى در همين سوره طه كه عرض مىكند
(وَ اُحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي؛ گره از زبانم باز كن) و يكى در سوره شعراء، كه
وقتى مأمور شد سراغ قوم ظالمين (قوم فرعون برود عرض كرد.
(رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ وَ يَضِيقُ
صَدْرِي وَ لا يَنْطَلِقُ لِسانِي فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ؛[3]موسى عرض كرد: «پروردگارا:
از آن بيم دارم كه مرا تكذيب كنند و سينهام تنگ شود، زبانم بقدر كافى گويا نيست، برادرم
هارون را نيز رسالت ده تا مرا يارى كند.)
و سومين مورد در سوره قصص كه عرض مىكند:
[1]- محمد ثقفى، تفسير روان جاويد، ج 3، پيشين، ص
666