اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 412
خدمت آن
عالم رسیدم. او را مرد شایستهای
دیدم. مدّتی نزدش ماندم تا این که او هم وفات نمود هنگام مرگ
سفارش کرد پیش دانشمندی در عموریه «یکی از
شهرهای شام» بروم او هم مرد لایقی بود. مدّتی در نزد او
به کسب دانش پرداختم... هنگام مرگ او نیز فرا رسید. از او درخواست
کردم من را به کسی سفارش کند؟ وی گفت: کسی را مثل خود سراغ
ندارم ولی در آیندهای بسیار نزدیک،
پیامبری در سرزمین عرب برانگیخته خواهد شد که از زادگاه
خود «مکه» به جایی که از درختان نخل پوشیده شده و بین دو
بیابان سنگلاخ قرار دارد «مدینه» هجرت خواهد کرد و از نشانههای
آن پیامبر این است:
1. در میان دو شانه او مهر نبوّت نقش
بسته است.
2. هدیّه را میپذیرد و
از آن میخورد.
3. از صدقه نمیخورد.
با این نشانهها او را به
خوبی میشناسی باید خود را به او برسانی! سلمان میگوید:
بعد از فوت او عازم مدینه شد و به کاروانی که برای تجارت عازم
عربستان بود پیشنهاد کردم که تمام سرمایهام را به
شما میدهم تا من را همراه خود ببرید!
آنها قبول کردند ولی در
بین راه به من خیانت کرده و من را به عنوان برده به یک نفر
یهودی فروختند او من را به باغ خود که پر از درختان خرما بود برد و من
به طمع این که آنجا همان سرزمین موعود است، به سر بردم. ولی
آنجا مدینه نبود تا این که یکی از یهودیان
«بنیقریظه» من را از مرد یهودی
خرید و همراه خود به مدینه برد.
همین که مدینه را دیدم با آن نشانهها که آن
دانشمند گفته بود، شناختم اینجا همان محلی است که پیامبر به
آنجا هجرت خواهد کرد. بدین جهت با خوشحالی در نخلستان آن شخص مشغول
کار شدم. اما همیشه منتظر ظهور حضرت محمّد بودم تا این که متوجه شدم
پیامبر در مکّه ظهور کرده ولی چون برده بودم نمیتوانستم
اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 412