اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 413
بیشتر
تحقیق کنم.
سرانجام پیامبر با همراهی چند تن از
یاران خود به مدینه هجرت کرد و در محلی به نام «قبا» فرود آمد
من در مقام شناسایی پیامبر شبانه اندکی
خوراکی با خود برداشتم و مخفی از خانه اربابم بیرون آمدم و خود
را در قبا به پیغمبر رساندم. گفتم: شنیدهام شما
مردی صالح هستید و عدهای از پیروانتان با
شما هستند. من مقداری خوراکی همراه دارم صدقه است مخصوص مستمندان آن
را از من میپذیرید. پیامبر به یاران خود
فرمود: بخورید ولی خودش میل نفرمود.
با خود گفتم: این که پیغمبر صدقه نخورد،
یکی از نشانههایی است که به من
گفته بودند. سپس به خانه برگشتم. پیامبر نیز به شهر مدینه وارد
شد، من مقداری خوراکی همراه خود بردم و به آن حضرت گفتم: دیدم
شما صدقه میل نفرمودید. این هدیّه من به شماست.
پیغمبر و اصحابش همگی از آن میل فرمودند: گفتم این نشانه
دوّم که هدیّه را پذیرفت. با خوشحالی در جستجوی نشانه
سوّم به خانه برگشتم، بار دیگر خدمت حضرت رفتم.
او همراه اصحابش دنبال جنازهای
میرفت. دو عبا بر تن داشت: یکی را پوشیده و
دیگری را به دوش انداخته بود. اطراف پیامبر میگشتم تا
نشانه مهر نبوّت را در شانه او ببینم. همین که متوجه منظور من شد خود
حضرت عبا را از دوش برداشت. علامت و مهر را همانگونه که
برایم گفته بودند دیدم. خود را روی پایش انداختم و
بوسیدم و گریه کردم. حضرت من را به نزد خود خواند و من در کنارش
نشستم.
پیامبر مایل بود سرگذشتم را برای اصحاب نقل
کنم. من نیز ماجرای خویش را از اوّل تا به آخر بازگو کردم، آن
زمان بود که اسلام را پذیرفتم ولی چون برده بودم، نمیتوانستم
از برنامههای اسلام به طور آزاد استفاده کنم، به
پیشنهاد پیغمبر اکرم با ارباب خود قرار بستم که تدریجاً با
پرداخت مبلغی خود را آزاد کنم. بعد از مدتی با
اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 413