اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 174
را ديدم
گفتم: سبحان الله! در این بيابان بیآب و علف
اين پسر چه مىكند! نزديك رفته سلام كردم، جواب سلامم را داد. گفتم:
كجا میرويد! گفت: به زيارت خانه خدا. گفتم: عزيزم شما كوچك
هستید و زيارت خانه خدا هنوز بر شما واجب نشده است. گفت: مگر نديدهاى
كودكان كوچكتر از من هم مردهاند؟ «آیا نباید
برای آخرت خود اندوختهای فراهم کنم؟»
گفتم: توشه و مركب سواريت كجاست؟ گفت: توشهام تقوا
و سواريم پاهاى من است و با همين توشه و سوارى به نزد مولاى خود میروم.
گفتم: من هيچگونه غذايى با تو نمیبينم؟
پرسيد: ای پيرمرد! كسى كه من را به خانه خود دعوت كرده آب و نان و
روزیم را خواهد رساند.
گفتم: پاى بردار عجله كن! تا به قافله برسى. گفت: بر من
لازم است سعى و كوشش و بر اوست من را برساند، آیا نشنيدهای
خداوند میفرمايد: (وَ
الَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ
المُحسِنينَ)[1] آنان كه
در راه ما كوشش مىكنند هدايتشان مىكنيم
خداوند یار و همراه نيكو كاران است.
در حین صحبت جوان خوشسيمایی
با لباس سفيد پيش آمد و بر آن پسر سلام كرد و او را به آغوش كشيد. من روى به آن
جوان كرده گفتم: تو را قسم به آن خدايى كه اين اخلاق زيبا و آراستگى ظاهرى را به
تو داده، اين پسر كيست؟ گفت: مگر او را نمیشناسى؟
او زين العابدين «امام سجاد7» است. آنگاه رو به حضرت نمود و گفت:
شما را به حقّ پدران گرامیت سوگند میدهم
بگویید: اين بيابان خشك را چگونه طى نمودید؟ فرمود: سرمایه
حقیقی و زاد و توشه
راه من چهار چيز بوده است: