اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 122
از آن محل گذشت
ناگهان طشت طلایی نمایان شد. با خود گفت: خداوند دستور داده این را
پنهان کنم. گودالی کند و طشت طلا را در آن نهاد و خاک روی آن
ریخت و رفت. اندکی گذشت برگشت پشت سرش را نگاه کرد دید طشت
بیرون آمده و نمایان گشته است. با خود گفت: من به فرمان خدا عمل کردم
و طشت را پنهان نمودم. سپس با یک پرنده برخورد نمود که باز شکاری آن
را دنبال میکرد
پرنده دور او چرخید. پیامبر با خود گفت: پروردگار فرمان داده که
این را بپذیرم. آستینش را گشود، پرنده وارد آستین او شد.
باز شکاری به دنبال او آمد و منتظر شکار شد.
پیامبر با
خود گفت: پروردگار دستور داده این را هم ناامید نکنم. لذا مقداری
گوشت از ران پرنده برید و به او داد و از آن محل گذشت. ناگاه قطعه گوشت
گندیدهای
را دید، با خود گفت: مطابق دستور خداوند از آن باید گریخت. پس
از طی مراحل به خانه برگشت. شب در خواب به او گفتند: ماموریّت خود را
به خوبی انجام دادی. آیا حکمت ماموریّت خود را میدانی؟
پاسخ داد: نه!
گفتند: اما منظور از کوه، غضب است. انسان در هنگام غضب خود را گم میکند ولی
اگر شخصیت خود را حفظ کند و آتش غضب را خاموش سازد عاقبت آن چیز به صورت
لقمهای
شیرین و لذیذ در خواهد آمد. منظور از طشت طلا عمل صالح است،
وقتی انسان آن را «به جهت اخلاص» پنهان کند خداوند آن را آشکار سازد تا بندهاش را با آن
زینت و آرایش دهد، گذشته از این که برای او اجر و
پاداشی در آخرت معیّن نموده
است.
منظور از پرنده،
آدم پندگویی است که شما را پند و اندرز میدهد، باید
او را پذیرفت و به سخنانش عمل کرد. منظور از بازِ شکاری شخص
نیازمندی است که نباید او را نا امید کرد و منظور از گوشت
گندیده غیبت و بدگویی مردم است، باید از
اسم الکتاب : جلوههای دلنواز ماه المؤلف : ابن حسینی، سعید الجزء : 1 صفحة : 122