شده باشد مانند فرس و
خيل كه در زبان عرب براى اسب، و ليث و اسد براى شير و ابريشم و حرير براى نوعى
پارچه در زبان عربى قرار داده شده است
[1].
قيد مفرد به
اعتبار در تعريف ترادف گفته شده تا اسم و حدّ تامّ آن از تعريف ترادف خارج شود،
مانند انسان حيوانى است انديشمند كه در اين مثال انسان مساوى حيوان انديشمند قرار
گرفته ولى مترادف نيستند، زيرا انسان مفرد ولى حيوان انديشمند مركب است. و قيد «از
لحاظ واحد» به تعريف اضافه شده تا موردى كه دو لفظ بر شيء واحد به دو لحاظ دلالت
مىكند از تعريف خارج شود مانند: صارم به لحاظ تيزى و سيف به لحاظ نامگذارى بر
شمشير اطلاق مىشود و ترادف ندارد. همچنين صفت صفت مانند ناطق و فصيح كه به دو
لحاظ بر انسان اطلاق مىشود، اين موارد مترادف ندارند و متباين هستند.
امّا تعريف
تأكيد: تأكيد عبارت از قوّت بخشيدن معناى يك لفظ به وسيله لفظى ديگر مىباشد مانند
آنها همهشان آمدند. امام فخر (ره) در تعريف تأكيد سهلانگارى كرده است، زيرا
تأكيد را بدينسان تعريف كرده است كه: «آن لفظى است قراردادى براى قوّت بخشيدن
آنچه از لفظى ديگر فهميده مىشود» و ميان تعريف تأكيد و تأكيد كننده فرقى نگذاشته
است. تعريف امام فخر در حقيقت تعريف تأكيد كننده است نه تعريف تأكيد.
بحث دوّم:
در موجبات ترادف است
وقوع الفاظ
مترادف در يك زبان و يا دو زبان از جانب لغت دانان آن زبان جايز است، گر چه وجود
الفاظ مترادف در يك زمان كمتر است، براى ترادف دو موجب وجود دارد:
1- سهولت و
توانايى در فصاحت، زيرا چه بسيار مواقعى كه وزن بيت و قافيه آن با بعضى از اسمهاى
مترادف سازگار نيست و با بعضى سازگار است و
[1]
ويراستار ادبى معتقد است ميان فرس و خيل- ابريشم و حرير ترادفى نيست. ويراستار
علمى معتقد است كه فرس و خيل مترادفاند ولى ابريشم و حرير مترادف نيستند.- م.