اسم الکتاب : نورى از ملكوت، زندگانى آيتاللّه العظمى گلپايگانى المؤلف : مهدى لطفى الجزء : 1 صفحة : 168
«شما به نيابت عامه امام زمان مىرسيد»
آقا فرموده بودند: در سفرى كه به عتبات عاليات مشرف بوديم. چون به
كربلاى معلى مشرف شديم بعد از زيارت سيد الشهداء عليه السّلام به حضرت عرض كردم؛
آقا پدرتان امير المؤمنين عليه السّلام به ما عنايتى كردند. شما هم آقازاده هستيد
و هم آقا مىباشيد. بايد دستتان بيشتر باز باشد. و بيشتر احسان كنيد در آنجا يك
حجرهاى بود كه به، مسقط على اكبر معروف بود محلى بود كه حضرت على اكبر آنجا از
اسب افتاده بود. در آن حجره فردى مىزيست به اسم شيخ عبد الرحيم قمى كه از زهاد و
عباد بود و از اولياء خالص خدا بود. هميشه در آن حجره مشغول عبادت بود. ما در آن
حجره ميهمان ايشان شده بوديم. نمازها را آنجا به جماعت مىخوانديم، و هرچه اصرار
مىكرديم كه ايشان امام جماعت شوند قبول نمىكردند و با اينكه سن من كمتر بود
مىگفت، شما بايد امام باشيد.
شبى در آن حجره خوابيده بودم در عالم رؤيا ديدم صف نماز جماعتى تشكيل
شده است، امام جماعت حضرت حجت بن الحسن العسگرى امام زمان (عج) مىباشند.
صف اول، اول و آخرش معلوم نيست ولى همه از علما هستند. صف دوم اولش
از سمت راست، مشخص نبودولى آخرين نفر پشت سر و موازى با حضرت من ايستاده بودم. و
بعد از من كسى نبود. از خواب بيدار شدم. از خوابى كه ديده بودم در فكر بودم كه
تعبيرش چيست. بعد كه با بعضى از آقايان صحبت شد. تعبير كردند كه شما در آينده نائب
عام حضرت مىشويد.[1]