روانه شدن لشكر از دير به سوى شام
(1)
روان شد آن سپاه كفر انجام
از آنجا، سوى شام محنت انجام
به گاه شام با آن لشكر آه
به شام اندر شدند آن قوم گمراه
ورود شهر شام محنت اندوز
نميدانم به شب بوده است يا روز؟
همى دانم كه رنج آل حيدر
بشام از كربلا بودى فزونتر
ز شامى مردم، آن سلطان بيمار
شنيدى بس شماتتهاى بسيار
سر بازارها و مجمع عام
نوازش كردشان شامى به دشنام
به آل عصمت آن رفتار و كردار
فزون از كربلا بودى و صد بار
شه سجّاد، آن سلطان والا
چو ديد آن شور رستاخيز و غوغا
بفرمودى فغان ز اين جور و بيداد
چه بودى گر مرا مادر نميزاد؟
كه با اين رنج تن، وين جان خسته
يزيدم بنگرد، با دست بسته
كجا شد احمد دين، حيدر جنگ
كه بيند روزگارم، اين چنين تنگ
كه گويا از اسيران تتارم
و يا از روم و يا از زنگبارم؟
چه جاى آن كه جدّم هست احمد
پدر فرمانرواى ملك سرمد