اسم الکتاب : کشف الیقین ت آژیر المؤلف : علامه حلی الجزء : 1 صفحة : 434
رسيدم و عرض كردم: سلام بر تو اى پدر. فرمود: و سلام بر تو
دختر عزيزم. فاطمه عرض كرد: يا رسول اللَّه! به خدا سوگند در خانه على خوراكى يافت
نمىشود و پنج روز است كه لبان او به خوردن نجنبيده است، و ما نه گوسفندى داريم و
نه شترى و هيچ حبوباتى در منزل نيست. پيامبر به او فرمود: نزديك من آى، و فاطمه
نزديك پيامبر 6 رفت و پيامبر به او فرمود: دستت را بر پشت من نه، و فاطمه دست بر
پشت پيامبر نهاد و ناگاه سنگى ديد ميان دو كتف پيامبر 6 كه با عمامهاش به
سينهاش بسته شده بود.
فاطمه فريادى بلند كشيد.
پيامبر فرمود: دو ماه است كه در خانه محمّد اجاقى براى خوراك افروخته نشده است.
سپس پيامبر به فاطمه فرمود: آيا مىدانى منزلت على نزد من چه قدر است؟ او در حالى
براى انجام امور من بسنده بود كه دوازده سال بيشتر نداشت و زمانى در پيش روى من
شمشير زدن آغازيد كه شانزده ساله بود و هفده ساله بود كه در ميدان نبرد، قهرمانان
را به خاك و خون مىكشيد و بيست و دو ساله بود كه غم از من مىزدود در حالى كه
پنجاه مرد با او بودند. چهره فاطمه (س) درخشيد و هنوز قدم از قدم برنداشته بود كه
على (ع) بيامد و خانه را ديد كه از نور چهره فاطمه (س) درخشش يافته است. على به
فاطمه گفت: اى دختر محمّد! هنگامى كه از خانه بيرون مىرفتم حالتى چنين نداشتى.
فاطمه گفت: پيامبر مرا از فضل تو آگاه كرد.
عمران بن حصين[1]- مىگويد:
نزد پيامبر آمدم و به او درود فرستادم، و حضرت 6، درود مرا پاسخ داد و فرمود: اى
عمران! تو نزد ما منزلت و مقامى دارى. آيا مىآيى به ديدن فاطمه برويم؟ عرض كردم:
آرى، پدر و مادرم فدايت باد. پيامبر 6 به همراه من برخاست و به در خانه فاطمه
رفتيم. فرمود: سلام بر تو دختر عزيزم، آيا داخل شوم؟
فاطمه گفت: داخل شو يا
رسول اللَّه. پيامبر فرمود: من و همراهم؟ فاطمه گفت: چه كسى همراه توست يا رسول
اللَّه؟ پيامبر فرمود: عمران بن حصين خزاعى همراه من است.
فاطمه گفت: سوگند به
خدايى كه تو را به حق برانگيخت جز چادركى بر خود ندارم.
پيامبر 6 فرمود:
دختركم! آن را چنين به خود ببند، و با دست چگونگى آن را نشان داد. فاطمه گفت: يا
رسول اللَّه! پيكر خود را با آن پوشاندم. سرم را چه كنم؟ پيامبر 6