اسم الکتاب : فرحة الغری ت علامه مجلسی المؤلف : سید بن طاووس الجزء : 1 صفحة : 127
است و مكان خلافت جاى تست و ليكن فرزندان تو مرا آزار مىكنند
و بر من خروج مىكنند. پس برخاست و دو ركعت نماز كرد و باز بر خاك مىغلطيد و
مىگريست و آنچه قبل ازين گفت مىگفت و استغاثه مىكرد. چون سحر شد گفت: اى ياسر!
عيسى را از خواب برخيزان. من عيسى را بيدار كردم. گفت: يا عيسى! برخيز و نزد قبر
پسر عمّت نماز كن. گفت: كدام پسر عم؟ هارون گفت: اين قبر علىّ بن ابى طالب است. پس
عيسى وضو ساخت و مشغول نماز شد و هر دو مشغول بودند تا صبح كاذب طالع شد. من به
هارون گفتم كه يا امير المؤمنين! صبح شد. پس سوار شدند و به سوى كوفه مراجعت
كرديم.
و در روايت ديگر منقولست
كه ياسر گفت كه يك سال بعد ازين واقعه شبى با هارون در رقه نشسته بوديم، هارون
گفت: اى ياسر! خاطرت مىآيد آن شبى كه به نجف رفتيم؟
گفتم: بلى. گفت: مىدانى
قبر كى بود؟ گفتم: نه. گفت: قبر علىّ بن ابى طالب (ع) بود.
گفتم: شما نزد قبر آن
حضرت اين مقدار تضرّع و استغاثه مىنمائيد و فرزندانش را حبس مىكنيد و در مشقّت
داريد؟! گفت: چه كنم؟! ايشان آزار من مىكنند و مرا مضطر مىكنند كه چنين كنم؛ برو
به زندان و ببين چند كس از فرزندان آن حضرت در آنجايند. رفتم و شمردم؛ مجموع پنجاه
نفر بودند. گفت: هر يك از ايشان را هزار درهم و سه جامه بده و از زندان رها كن.
ياسر گفت كه من چنين كردم و هيچ ثوابى نزد خدا زياده ازين ندارم.
عبيد اللَّه بن محمّد
گفت كه چون اين حكايت را از ياسر شنيدم، دانستم كه عبد اللَّه بن حازم راست مىگفت
و سخن او افترا نبود.
و جمع كثير نقل كردهاند
كه مقتفى و ناصر، از خلفاى بنى عبّاس، مكرّر به زيارت آن حضرت آمدهاند و همچنين
مستنصر مكرّر به زيارت آمد و فرمود كه ضريح مقدّس را بنا كردند و مبالغه بسيار در
آن نمود و همچنين مستعصم خليفه به زيارت آمد و اموال بسيار بر سر قبر آن حضرت به
مردم داد.
و ابن طحال نقل كرده است
كه هارون الرشيد ضريح منوّر را بنا كرد و به آجر سفيد ساخت كوچكتر از ضريحى كه
الحال هست از هر طرف يك ذراع و فرمود كه روضهاى بر بالاى قبر آن حضرت بنا كردند
از گل سرخ و بر روى ضريح فرمود كه جامه حبره سبزى انداختند و تا امروز آن جامه در
خزانه آن حضرت هست.
اسم الکتاب : فرحة الغری ت علامه مجلسی المؤلف : سید بن طاووس الجزء : 1 صفحة : 127