شمشير فولادى ساخت يمن دارم. (در جنگها نعره يك حربه من است)
609- قلبى دارم كه وقتى غمهاى آن را بررسى مىكنم، بر دانههاى قيمتى آن افزون مىگردد.
امروز منم كه چو شمع سركش مشهور
و ز تيغ زبان من جهان گيرد نور
اسرار جهان به يك نفس فاش كنم
شد آتش طبع من به هرجا مذكور
610- من كسى نيستم كه هردم با كسى دوستى كنم و از اين و آن بپرسم چه خبرى دارى؟
611- من دل و زبانم را اينطور آگاه نگاه مىدارم كه حوادث روز را به حوادث گذشته قياس مىكنم و شبيه مىدانم.
اى يافته از صدق و صفا تيغ زبان
و ز طبع تو فاش گشته اسرار نهان
أحوال زمانه را چو پرسى ز كسان
از حال گذشته حال آينده بدان
زنده نمايان 612- جهل براى نادانها مرگ آنهاست و بدن آنان قبل از وارد شدن به قبر، قبر است.
613- شخصى كه با علم زنده نشد مرده است و تا روز قيامت زنده نخواهد شد.
روحى كه اسير جهل و محبوس تن است
آن روح چه مرده است و گورش بدن است
هر پرده كه از جهل و ضلالت دارد
در ديده أهل كشف او را كفن است