چون لاله به يادگار ياران قديم
صد داغ مرا در دل شيدا مانده
491- اگر طبقههاى خاك قبرستانها برطرف شود و مردم همه نگاه كنند، أرباب و نوكر از يكديگر شناخته نمىشوند.
492- كسى كه با پاى خود روى زمين راه نمىرفت، خاك صورت نازك و نرم او را فشار مىدهد (و مىخورد).
شخصى كه ز كبر پا بر افلاك نهاد
ديديم كه مرد و چهره بر خاك نهاد
روزى كه قضا آتش هستى افروخت
داغى ز فنا بر دل غمناك نهاد
دنيا را گذاشتند و رفتند 493- آنان كه ساختمان ساختند و ساختمان آنان سر به فلك كشيد و از خويشاوندان و فرزندان لذت بردند،
494- طوفانها بر سرزمين آنان حركت كرد، گويا آنان در كنار قيامت و مرگ ساختمان بنا كرده بودند.
495- مىبينيم كه نعمتهاى دنيا و آنچه موجب سرگرمى است بسوى كهنه شدن و نابودى در حركت است.
جمعى كه بنا به فرش افراشتهاند
ايوان بلند و قصرها داشتهاند
از هستى آن قوم اثر باقى نيست
اكنون دروند هرچه مىكاشتهاند
توضيح: حضرت امير 7 كه به مدائن رسيد حرير بن سهم تميمى شعر دوم امام 7 (شماره 494) را خواند. حضرت امير 7 به وى اعتراض كرد و