اسم الکتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) المؤلف : ابن نما حلی الجزء : 1 صفحة : 121
دار و دسته خويش در آنجا ماند تا تاريكى شب فرا رسد و مردم با
ديدن او و همراهانش در روز روشن، تصوّر نكنند كه كاروان آزادى بخش حسين 7 است كه وارد كوفه مىگردد و در نتيجه همگان با شور و شوق بسيار و به طور
خود جوش به استقبال آن حضرت بشتابند و جبهه دوستداران خاندان پيامبر بدين وسيله
نيرومندتر گردد و ضمن نمايش طرفدارى مردم از حسين 7 و راه و رسم
عادلانه و دعوت انسانى و ضدّ استبدادى آن حضرت، نفرت همگانى مردم عراق بر ضدّ
امويان آشكارتر گردد.
به هر حال تاريكى شب همه
جا سايهگستر بود كه «عبيد» براى راه گم كردن، نه از سوى دروازه بصره، بلكه از طرف
دروازه نجف بسان دزدان و راهزنان وارد كوفه گرديد و با اين وصف از آنجايى كه افكار
عمومى در انتظار آمدن كاروان حسين 7 بود، پارهاى از مردم با ديدن او و
همراهانش چنين پنداشتند كه كاروان حسين 7 است كه از راه مىرسد. به
همين جهت يكى از زنان كوفه با ديدن «عبيد»- كه چهرهاش را نيز پوشيده بود تا
شناخته نشود- فرياد برآورد كه: اللَّه اكبر! به پروردگار كعبه سوگند كه فرزند
گرانمايه پيامبر و پيشواى بشر دوست امّت وارد كوفه شد! و از پى فرياد شادى بخش آن
زن، مردم به يكباره از هر سو گرد آمد و نداهايشان طنين افكند كه: هان اى پسر
پيامبر! اى سالار شايستگان! اى پيشواى آزادمردان! و اى رهبر راستين توحيدگرايان!
ما همگى با تو هستيم. و فراتر از چهل هزار تن از مردم اين شهر، دوستدار، پيرو و
رهرو راه و رسم انسانى و آزادمنشانهات مىباشند.
و از پى اعلان وفا و صفا
و آمادگى و عشق، به سوى «عبيد» كه در آن تاريكى شب، او را پيشواى شايستگان، حضرت
حسين 7 مىپنداشتند- و آن عنصر نيرنگباز نيز خود را معرّفى نمىكرد-
هجوم بردند و بر گردش حلقه زده، دست بر دست و پاى مركبش ساييدند و به ابراز احساسات
پرداختند.
«عبيد» كه از شور و شوق
مردم سخت به هراس افتاده بود و مىدانست كه اگر مردم در همان پندار خويش باقى
بمانند و او خودش را معرّفى نكند و چارهانديشى
اسم الکتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) المؤلف : ابن نما حلی الجزء : 1 صفحة : 121