اسم الکتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) المؤلف : ابن نما حلی الجزء : 1 صفحة : 122
ننمايد، ممكن است پس از ساعتى، همه مردم كوفه به پندار رسيدن
كاروان حسين 7 از خانهها بيرون بريزند، به ناگاه چهره پليد خويش را
آشكار ساخت و با كنار زدن نقاب، فرياد برآورد كه: هان اى مردم! مرا نمىشناسيد؟
من عبيد اللَّه هستم! نه
حسين، پسر پيامبر! شما چه مىانديشيد و كجا هستيد؟! اينجا بود كه مردم عقبنشينى
كردند و هر كدام با كنار زدن و پايمال ساختن ديگرى به نشان نفرت و انزجار از
«عبيد» و استبداد اموى، از او دور شد و در مدّتى اندك، همه پراكنده شدند و او نيز
با كنار زدن نقاب از چهره شيطانىاش در حالى كه عمامهاى سياه بر سر نهاده بود،
وارد استاندارى كوفه گرديد.
سياست دجّالگرانه
«عبيد» شب را در
استاندارى كوفه گذراند و هنگامى كه بامداد آن شب تيره از افق پديدار گرديد، برخاست
و پس از آماده ساختن شرايط و فرا خواندن دار و دسته اموى در كوفه و سازماندهى
آنان، به سخن درآمد و دجّالگرى جديدى را از سر گرفت.
او از سويى با نيرنگ
بسيار به دفاع از خشونت و استبداد اموى پرداخت، و از دگر سو بر مردم يورش برد و به
نكوهش بىرحمانه و ظالمانه مخالفان ستم و استبداد پرداخت و اصلاح طلبان و بزرگان
آنان را به باد سرزنش گرفت. از طرفى، با پيش گرفتن سياست تطميع، به كسانى كه بر اطاعت
و فرمانبردارى كوركورانه از او سر فرود آورند، وعده نيكى و پاداش داد و بر كسانى
كه در انديشه مخالفت با استبداد و اختناق اموى و در انديشه آزاديخواهى و اصلاح
امور باشند و سر به نافرمانى بر دارند و به او «نه!»، بگويند، از كيفر سخت و
بىرحمانه خويش هشدار داد و بر ارعاب و تهديد عريان پاى فشرد.
آن گاه وارد مسجد شد و
نخستين خطبه دجالگرانه خويش را در كوفه اين گونه آغاز كرد:
«يا اهل الكوفة! ان أمير
المؤمنين يزيد، ولّاني بلدكم، و استعملنى على مصركم و أمرنى بقسمة فيئكم بينكم، و
انصاف مظلومكم من ظالمكم، و أخذ الحق لضعيفكم من قويكم، و الاحسان الى السامع
المطيع، و التشديد على المريب فأبلغوا هذا الرجل
اسم الکتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) المؤلف : ابن نما حلی الجزء : 1 صفحة : 122