اسم الکتاب : تسلیة العباد در ترجمه مُسکن الفؤاد المؤلف : شهید ثانی الجزء : 1 صفحة : 117
فصل بعضى از حكايات صابران و راضيان به قضاى الهى
در ذكر جماعتى از
گذشتگان است كه رضاى آنها را به قضاى الهى، سابقين از علما و فائقين از فضلا، نقل
و حكايت و قصه و روايت كردهاند.
علاوه بر آنچه اشارت رفت
و بشارت داده شد، بدان كه بيشتر آنچه وارد آورديم در باب صبر از جماعت بزرگان
متضمّن رضا بوده به قضا، بخصوص در مرگ فرزند و امثال آن و اينك در اينجا به طور
عموم مىنگاريم.
چون بلا بر حضرت ايوب-
على نبينا و 7- اشتداد يافت و امتداد گرفت، زنش گفت: چرا خداى خود را
نمىخوانى كه شفايت ارزانى دارد؟ جواب داد كه اى زن! من هفتاد سال در ملك و نعمت،
زندگانى راندهام و مىخواهم هفتاد سال در بلا و زحمت بگذرانم، شايد نعمت خداى را
شكرى رانم و آداب بندگى را ادايى توانم؛ و شايسته من، صبر بر بلاء و اين خود شرط
ولاء است.[1] و روايت شده
است كه حضرت يونس- على نبينا و 7- به حضرت جبرئيل- 7- گفت:
مرا به كسى از مردم زمين كه بيشتر عبادت خداى كند، دلالت فرماى.
او را به مردى دلالت
نمود كه جذام دو دست و دو پايش را خورده و چشم و گوشش را برده بود و مىگفت:
«الهى متّعتنى بهما ما
شئت و سلبتنى ما شئت و ابقيت فيك الامل بابرّ باب الوصول.»
[2]: «خداوندا بهره بخشيدى
مرا به قوه دست و پاى و حاسه چشم و گوش مادامى كه خواستى، و گرفتى از من هنگامى كه
خواستى و باقى گذاشتى براى من آرزويى را به بهتر راه وصول كه به فناى رحمت تو در
آيم و نعمت رضاى تو را دريابم.» و روايت شده است كه حضرت عيسى- 7- به
مردى نابينا عبور فرمود كه