باز احمد بن حنبل اين روايت را به طريق عمر
بن خطاب از پيامبر روايت كرده است.
و همچنين احمد بن حنبل اين روايت را به
وسيله عبد اللَّه بن عمر نيز از پيامبر 6 نقل نموده
است[2].
حافظ ابو زكريا بن مندة اصفهانى در مسانيد
مأمون به سند خود از عبد اللَّه بن عباس روايت كرده كه گفت: پيامبر 6 به على 7 فرمود:
«انت وارثى»
تو وارث منى و ديگر فرمود: موسى از خدا
درخواست كرد كه مسجدى را براى او پاكيزه گرداند كه جز موسى و هارون و دو پسر او
سكونت نكنند و من نيز از خداوند درخواست نمودم مسجدى را جهت تو و ذريهات بعد از
تو پاكيزه نمايد.
پس به دنبال ابو بكر فرستاد كه در خانهات
را ببند ابو بكر گفت: «إِنَّا
لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» آيا اين پيام به غير من هم ابلاغ شده است؟ گفته شد: نه. پس
گفت:
با كمال ميل، در خانهاش را بست سپس به پيش
عمر فرستاد و گفت: در خانهات را ببند. گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ
راجِعُونَ» آيا به
كسى ديگر هم ابلاغ شده است؟ گفته شد: چرا به ابو بكر ابلاغ شده است. عمر گفت: ابو
بكر داراى شيوه پسنديده است او نيز در خانهاش را بست سپس به مرد ديگرى نيز تذكر
داده شد او نيز در خانهاش را بست و سخنى هم به او گفت.
راوى گفت: پيامبر 6 بالاى منبر رفت و گفت: گروهى از اين كه من على (ع) را در مسجد سكونت داده و
آنها را خارج كردم نگرانىهائى در دل دارند، به خدا سوگند:
«ما انا سددت ابوابكم و لا انا فتحت باب علىّ
و لكنّ اللَّه سدّ ابوابكم و فتح باب علىّ».
(من در خانههاى شما را نبستم و در خانه على
را نگشودم، بلكه خداوند