اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 32
وقت مجرّد بود و بعداً به أبو نبيل و سپس به
أبو أحمد معروف شد.
شرحى از عشق و اشتياق مرحوم حدّاد
شب تا نزديك اذان به گفتگو و قرائت قرآن و گريه و خواندن اشعار ابن
فارض و تفسير نكات عميق عرفانى و دقائق أسرار عالم توحيد و عشق وافر و زائد الوصف
به حضرت أبا عبد الله الحسين 7 ميگذشت؛ و براى رفقاى ما كه حاضر در آن
جلسه بودند همچون حاج عبد الزّهراء باب مكاشفات باز بود و مطالبى جالب بيان ميكرد،
و حقيقةً در آن ماه رمضان بقدرى شوريده و وارسته و بى پيرايه بود كه موجب تعجّب
بود. آنقدر در جلسه ميگريست كه چشمهايش متورّم مىشد و از ساعت ميگذشت، آنگاه به
درون مسجد ميرفت و بر روى حصير پس از ادامه گريه به سجده مىافتاد.
بسيار شور و وله و آتش داشت، آتش سوزان كه ديگران را نيز تحت تأثير
قرار ميداد. يك شب كه پس از اين گريههاى ممتدّ و سرخ شدن چشمها به درون مسجد رفت،
حضرت آقاى حدّاد به من فرمود: سيّد محمّد حسين! اين گريهها و اين حِرْقَت دل را
مىبينى؟ من صَدْ «قاط» (برابر و مقدار) بيشتر از او دارم ولى ظهور و بروزش به
گونه دگر است.
حقير قريب سه ربع ساعت مانده به اذان صبح به منزل مىآمدم، و تقريباً
ده دقيقه راه طول مىكشيد. يك شب آقا به من فرمود: چرا هر شب بر مىخيزى و ميروى
منزل براى سحرى خوردن؟! يك چيزى كه مىآورم و ميخورم، تو هم با من بخور!
كيفيّت خواب و خوراك مرحوم حدّاد در طول مدّت ماه رمضان
فردا شب سحرى را در نزد ايشان ماندم. نزديك اذان به منزل كه با مسجد
چند خانه بيشتر فاصله نداشت رفته و در سفرهاى كه عبارت بود از پيراهن عربى يكى از
آقازادگانشان، قدرى فجل (ترب سفيد) و خرما با دو گرده نان آوردند و به روى زمين
گذارده فرمودند: بسم الله!
ما آن شب را با مقدارى نان و فجل و چند خرما گذرانديم و فرداى آن روز
اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 32