اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 33
تا عصر از شدّت ضعف و گرسنگى توان نداشتيم.
چون روزها هم در نهايت بلندى و هوا هم به شدّت گرم بود. فلهذا با خود گفتم: اين
گونه غذاها به درد ما نمىخورد، و با آن اگر ادامه دهيم مريض مىشويم و از روزه وا
مىمانيم. روى اين سبب بعداً پس از صرف سحور با حضرت ايشان، فوراً به خانه مىآمدم
و آبگوشت و يا قدرى كتهاى را كه طبخ نموده بودند ميخوردم؛ يا بعضاً سحرى را از
منزل مىبردم و با سحرى ايشان با هم صرف مىشد.
امّا خواب ايشان: اصولًا ما در مدّت يكماه خوابى از ايشان نديديم.
چون شبها تا طلوع آفتاب بيدار و به تهجّد و دعا و ذكر و سجده و فكر و تأمّل مشغول
بودند، و صبحها هم پس از خريدن نان و حوائج منزل دنبال كار در همان محلّ شرطه خانه
ميرفتند، و ظهر هم نماز را در منزل ميخواندند، سپس به حرم مطهّر مشرّف مىشدند؛ و
گفته مىشد عصر مطلقاً نمىخوابند؛ فقط صبحها بعضى اوقات كه بدن را خيلى خسته
مىبينند، در حمّام سر كوچه رفته و با استحمام آب گرم، رفع خستگى مىنمايند؛ و يا
مثلًا صبحها چند لحظهاى تمدّد اعصاب مىكنند سپس براى كار ميروند، آنهم آنگونه
كار سنگين و كوبنده. زيرا ايشان نه تنها نعل مىساختند بلكه بايد خودشان هم به
سُمّ ستوران ميكوبيدند. امّا آن وَجد و حال و آتش شعله ور از درون، اجازه قدرى
استراحت را نميداد.
ماه مبارك رمضان بدينگونه سپرى شد. و در شب عيد كه محتمل بود ماه
ديده نشود، چند رفيق طريق بنا بر آن نهادند تا به شكرانه تماميّت شهر رمضان به نجف
براى سلام و زيارت مشرّف شوند و فردا را اگر احياناً رمضان است در آنجا افطار
كنند.
عصر روز بيست و نهم با سيّاره حاج عبد الزّهراء كه آنرا حسينيّه
سيّار[1]
[1] - بدينجهت حسينيّه سيّار مىناميدند كه: چون ايشان
پشت فرمان ماشين مىنشست شروع ميكرد بخواندن اشعار عربى حِسْچِه كه در نوحه
خوانيها بكار ميرفت، و درباره شهادت حضرت سيّد الشّهداء 7 چنان ميگريست
و مىسوخت كه همه جالسين سيّاره را به گريه در مىآورد.
اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 33