اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه الجزء : 1 صفحة : 763
مىايستاد، رنگ سيماى مباركش دگرگون مىگشت،
در نماز مانند بندهاى كه نزد فرمانرواى بزرگى ايستاده، مىايستاد و از ترس خدا
مىلرزيد و مىفرمود: بدرستى همان مقدار از نماز بنده پذيرفته است كه حضور قلب
داشته باشد.
آن حضرت همواره در تاريكى شب با انبانى از مواد غذايى يا درهم و
دينار به نزد فقراء و مستمندان مىرفت و با روى پوشانده شده آن اموال و غذاها را
به فقرا مىبخشيد.
بيست بار سوار بر مادّه شترى به حج رفت و يك تازيانه به آن حيوان
نزد، صد خانوار از فقراى مدينه را سرپرستى مىكرد و همواره بر سفره آن حضرت فقرا
حاضر بودند و هرگز غذايى نمىخورد، جز آنكه از آن غذا به فقراء صدقه دهد.
مدّت سى و چند سالى كه بعد از پدرش امام حسين 7 زندگى كرد، همواره
بر آن حضرت مىگريست و در برابر دعوت به صبر مىفرمود: يعقوب پيامبر دوازده پسر
داشت كه خداوند يكى را از ديد او مخفى داشت و با اينكه مىدانست او زنده است،
آنقدر در فراق او گريست كه چشمانش نابينا شد، امّا من به چشم خود ديدم كه پدر و
برادر و عمو و هفده نفر از خاندانم مظلومانه به شهادت رسيدند، پس چگونه اندوهم
پايان پذيرد؟! در واقع صفات برجسته شخصيّت امام سجاد 7 از افق معرفت او نسبت به
خداوند و يقين او به قيامت نشأت مىگرفت.
ولادت امام 7
: امام سجاد 7 در بحبوحه رويدادهاى سياسى در منزل امير مؤمنان ديده
به جهان گشود، در حالى كه پدرش امام حسين 7 دوشادوش امير مؤمنان به جنگ با
قاسطين و مارقين و ناكثين اشتغال داشت، مادر گرامى امام، شهر بانو، دختر يزدگرد
سوّم بود، پس از شكست امپراطورى ايران از اعراب، يزدگرد از شهرى به شهر ديگر
مىگريخت تا سرانجام در خراسان به قتل رسيد و خانوادهاش در همان شهر ماندگار
شدند، وقتى در سال 32 هجرى در زمان خلافت عثمان، خراسان به دست مسلمين فتح شد،
خانواده يزدگرد به اسارت در آمده و راهى مدينه شدند، امير مؤمنان در آن زمان عثمان
را به رفتار كريمانه و محترمانه با خانواده يزدگرد دعوت كرده و فرمود: از رسول خدا
شنيدم: (عزيزان قومى را كه به ذلّت دچار شدهاند، گرامى بداريد) سپس
اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه الجزء : 1 صفحة : 763