اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه الجزء : 1 صفحة : 204
فصل پنجم (ماجراى ذبح اسماعيل 7)
خداى متعال مىفرمايد: (ابراهيم گفت: من به جانب پروردگارم مىروم و
او بزودى مرا هدايت خواهد كرد، پروردگارا به من فرزندى از صالحان بده).
پس او را به پسرى بردبار بشارت داديم، و زمانى كه به كمال و رشد
رسيد، گفت: اى پسرم، من در خواب ديدم كه تو را قربانى مىكنم، بگو ببينم نظر تو
چيست؟ گفت:
اى پدر آنچه را مأمورشدهاى به انجام برسان، ان شاء اللَّه مرا از
صبركنندگان خواهى يافت، وقتى كه تسليم شدند و او را به روى پيشانى به زمين افكند،
به او ندا كرديم كه اى ابراهيم بدرستى تو رؤياى خود را تصديق كردى و ما اين چنين
نيكوكاران را پاداش مىدهيم، همانا او از بندگان مؤمن ما بود و ما او را به اسحاق
بشارت داديم كه پيامبرى از صالحين بود و بر او و بر اسحاق و ذريّه آنها بركت
نهاديم و بعضى از نسل ايشان نيكوكار و محسن و بعضى به روشنى به نفس خود ستمگر
بودند [1]).
در اين ماجرا وقتى اسماعيل به سن سيزده سالگى ميرسد و عهدهدار امور
پدر مىگردد و يا زمانى كه به سن تكليف و عبادت و عمل براى خدا مىرسد، ابراهيم
7 در خواب مىبيند كه او را ذبح مىكند و وقتى ماجرا را با اسماعيل در ميان
مىنهد او پدر را تشويق به انجام امر الهى مىكند و مىگويد: اى پدر آنچه
مأمورشدهاى به انجام برسان به اميد خدا مرا صابر خواهى يافت و صورت مرا بر زمين
قرار بده كه مبادا محبّت پدرى رأفتى در قلب تو ايجاد كند و نتوانى امر الهى را به
انجام برسانى و وقتى كه هر دو تسليم امر الهى و راضى به رضاى پروردگار شدند،
ابراهيم 7 اسماعيل را به صورت و به حالت سجده در آورد تا او را ذبح نمايد و اين
امر يك آزمايش بزرگ بود كه با فرستاده شدن قوچى از آسمان امتنانى بزرگ و نعمتى
ظاهر بر حضرت ابراهيم واقع شد، همچنان كه فرمود:
فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ[2].
(ابن عباس) مىگويد: اين قوچ همان قوچى بود كه هنگام قربانى دادن از
هابيل پذيرفته شد و عظيم بودن او بدليل آن بود كه چهل سال در بهشت به چرا مشغول
بود.