اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 185
نده، من منت روزى تو را نمىبرم، نه تو خداى
منى و نه من بندهى تو! موسى از گفتار آن گبر بىمعرفت و از آن سخن بىادبانه در
جوش و خروش افتاد و پيش خود گفت: من به مناجات با محبوب مىروم ولى سزاوار نيست
اين مطالب را به حضرتش بگويم، اگر بخواهم در آن حريم، حق را رعايت كنم حق اين است
كه از اين گفتار خاموش بمانم.
موسى به جانب طور رفت، در آن وادى نور با خداوند راز و نياز كرد، با
چشمى اشكبار به مناجات نشست، خلوت با حالى بود كه اغيار را در آن خلوت راه نبود،
گفت و شنيدى عاشقانه با حضرت دوست داشت، وقتى از راز و نياز فارغ شد و قصد كرد به
شهر برگردد، خطاب رسيد: موسى پيام بندهام چه شد؟
عرضه داشت: من از آن پيام شرمندهام، خود بينا و آگاهى كه آن گبر آتش
پرست و آن كافر مست چه جسارتى به حريم مبارك تو داشت!
خطاب رسيد: از جانب من به سوى آن تندخو برو و از طرف من او را سلامى
بگو، آنگاه با نرمى و مدارا اين پيام را به او برسان:
اگر تو از ما عار دارى، ما را از تو عار و ننگ نيست و هرگز با تو سر
جنگ و ستيز نداريم، تو اگر ما را نمىخواهى، ما تو را با صد عزت و جاه مىخواهيم،
اگر روزى و رزقم را نمىخواهى، من روزى و رزقت را از سفرهى فضل و كرمم عنايت
مىكنم، اگر منت روزى از من ندارى، من بىمنت روزى تو را مىرسانم، فيض من همگانى،
فضل من عمومى، لطف من بىانتها، و جود و كرمم ازلى و قديمى است. مردم همچون
كودكاند و او نسبت به مردم فيض بىنهايت، اين فيض براى آنان همچون دايهاى مهربان
و خوش اخلاق است. آرى كودكان گاهى به خشم و گاهى به ناز، پستان مادر را از دهان
خود بيرون مىاندازند، ولى دايه رابطهاش را با آنان قطع نمىكند، بلكه پستان به
دهان آنان مىگذارد.
كودك سر برمىگرداند و دهانش را مىبندد، دايه بر آن دهن بسته بوسه
مىزند
اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 185