اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 186
و با نرمى مىگويد: روى از من برنگردان، پستان
پرشير مرا بر دهان گذار، كودكم ببين از پستانم براى تو همچون چشمهى بهارى شير
مىجوشد.
وقتى موسى از كوه طور برگشت، آن هم چه طورى، طور مگو، بگو قلزم نور.
گبر پير به موسى گفت: اگر براى پيامم جواب آوردهاى بگو.
آنچه را خداوند فرموده بود موسى براى آن كافر تندخو گفت. گفتار حق،
زنگ كفر و عناد را از صفحهى جان آن كافر پاك كرد، او گمراهى بود كه از راه حق پس
افتاده بود، آن جواب براى او همانند آواز جرس بود، جان گمراه از تاريكى همچون شب
تار بود، و آن جواب برايش همچون تابش نور آفتاب.
از شرم و خجالت سر به زير افكند، آستين در برابر چشم گرفت و ديده به
زمين دوخت، سپس سر بلند كرد و با چشمى اشكبار و دلى سوزان گفت: اى موسى! در جان من
آتش افروختى، از اين آتش جان و دلم را سوختى، اين چه پيامى بود كه من به محبوب
عالم دادم، رويم سياه، واى بر من، اى موسى! ايمان به من عرضه كن، موسى حقيقت را به
من ياد بده، خدايا چه داستان عجيبى بود، جانم را بگير تا از فشار وجدان راحت شوم!
موسى سخنى از ايمان و عشق، و كلامى از ارتباط و رابطه با خدا تعليم
او كرد، و او هم با اقرار به توحيد و توبه از گذشته، جان را تسليم محبوب نمود!
توبه و آشتى با حق
به سال 1331 شمسى كه بيش از نه سال از سن اين فقير خطا كردار نگذشته
بود و پرچم مرجعيت شيعه، به دوش حضرت آيت اللَّه العظمى آقاى بروجردى، آن مرد علم
و عمل، و آن چهرهى نورانى و الهى قرار داشت، در مسألهى توبه اتفاقى عجيب افتاد
كه ذكرش را در اين سطور لازم مىبينم.
در محلات پايين شهر تهران مردى بود زورمند، قلدر و زورگو كه اغلب
اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 186