اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 184
مرا به كسى كه برايم قبر آماده مىكند بده و
اين قرآن هم كه مونس من بوده به اهلش واگذار، انگشترى هم به من داد و گفت: اگر
گذرت به بغداد افتاد پدرم روزهاى دوشنبه بار عام مىدهد، آن روز به حضور او مىروى
و اين انگشتر را پيش رويش مىگذارى و مىگويى: فرزندت قاسم از دنيا رفت و گفت: چون
جرأت تو در جمع كردن مال دنيا زياد است اين انگشتر را روى اموالت بگذار و جوابش را
هم در قيامت خود بده كه مرا طاقت حساب نيست، اين را گفت و حركت كرد كه برخيزد
نتوانست، دو مرتبه خواست برخيزد قدرت نداشت، گفت: عبد اللَّه، زير بغلم را بگير و
مرا از جاى بلند كن كه آقايم اميرالمؤمنين 7 آمده، او را از جاى بلند
كردم به ناگاه روح پاكش از بدن مفارقت كرد، گويا چراغى بود كه برقى زد و خاموش شد!
توبهى مرد آتش پرست
فقيه بزرگ، عارف نامدار، فيلسوف بزرگوار، ملا احمد نراقى در كتاب
شريف طاقديس نقل مىكند:
موسى به جانب كوه طور مىرفت، در ميان راه گبرى پير را كه آلوده به
كفر و گمراهى بود ديد، گبر به موسى گفت: مقصدت كجاست، از اين راه به كدام كوى و
برزن مىروى، با چه موجودى نيت سخن دارى؟ جواب داد: قصدم كوه طور است، آن مركزى كه
دريايى بىپايان از نور است، به آنجا مىروم تا با حضرت حق مناجات و راز و نياز
كنم و از گناهان و معاصى شما از پيشگاهش عذرخواهى نمايم.
گبر گفت: مىتوانى از جانب من پيامى به سوى خدا ببرى؟ موسى گفت:
پيامت چيست؟ گفت: از من به پروردگارت بگو در اين گير و دار خلقت، در
اين غوغاى آفرينش، مرا از خداوندى تو عار مىآيد، اگر روزى مرا تو مىدهى هرگز
اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 184