و گروهى ديگر به گناه خويش اعتراف كردند، عمل نيك و بدى را به هم
آميختند، باشد كه خدا توبهى آنان را بپذيرد، همانا خداوند آمرزندهى مهربان است.
پيامبر به ام سلمه فرمودند: توبهى ابولبابه پذيرفته شد، عرضه داشت:
يا رسول اللَّه! اجازه مىدهيد قبولى توبهى او را من به او بشارت دهم، فرمودند:
آرى. ام سلمه سر از حجره بيرون كرد و قبولى توبهاش رابه او بشارت داد.
ابولبابه خدا را به اين نعمت سپاس گفت، چند نفر از مسلمانان آمدند تا
او را از ستون باز كنند، ابولبابه مانع شد و گفت: به خدا سوگند نمىگذارم مرا باز
كنيد مگر اينكه رسول خدا بيايد و مرا آزاد كند.
پيامبر آمدند و فرمودند: توبهات قبول شد، اكنون به مانند وقتى هستى
كه از مادر متولد شدهاى، سپس ريسمان از گردنش باز كرد.
ابولبابه گفت: يا رسول اللَّه! اجازه مىدهى تمام اموالم را در راه
خدا صدقه بدهم؟ فرمودند: نه، اجازهى دو سوم مال را گرفت، فرمودند: نه، اجازهى
پرداخت نصف مال را گرفت، فرمودند: نه، يك سوم آن را درخواست كرد، حضرت اجازه داد[2].
توبهى آهنگر
راوى اين داستان عجيب مىگويد: در شهر بصره وارد بازار آهنگران شدم،
آهنگرى را ديدم آهن تفتيده را با دست روى سندان گذاشته و شاگردانش با پتك