اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 169
كشيد، مدت محاصره طولانى شد، يهوديان به تنگ
آمدند، به رسول حق پيام دادند ابولبابه را نزد ما فرست تا دربارهى وضع خود با او
مشورت كنيم.
رسول خدا به ابولبابه فرمودند: نزد هم پيمانان خود برو و ببين چه
مىگويند.
ابولبابه وقتى وارد قلعه شد يهوديان پرسيدند: صلاح تو دربارهى ما
چيست؟
آيا تسليم شويم به همان صورتى كه پيامبر مىگويد تا هرچه مايل است
نسبت به ما انجام دهد؟ جواب داد: آرى، تسليم او شويد، ولى به همراه اين جواب با
دست خود به گلويش اشاره كرد، يعنى در صورت تسليم بلافاصله به قتل مىرسيد، ولى از
عمل خود پشيمان شد و فرياد زد: آه به خدا و پيامبر خيانت كردم! زيرا حق نبود اسرار
را فاش و امر پنهان را آشكار كنم.
از قلعه به زير آمد و يكسر به جانب مدينه رفت، وارد مسجد شد، با
ريسمانى گردن خود را به يكى از ستونهاى مسجد بست «ستونى كه معروف به ستون توبه شد»
گفت: خود را آزاد نكنم مگر اينكه توبهام پذيرفته شود يا بميرم، رسول خدا از تأخير
ابولبابه جويا شد، داستانش را عرضه داشتند، فرمودند: اگر نزد من مىآمد از خداوند
براى او طلب آمرزش مىكردم، اما اكنون به جانب خدا روى آورده و خداوند نسبت به او
سزاوارتر است، هرچه خواهد دربارهاش انجام دهد.
ابولبابه در مدتى كه به ريسمان بسته بود روزها را روزه مىگرفت و
شبها به اندازهاى كه بتواند خود را حفظ كند غذا مىخورد، دخترش به وقت شب برايش
غذا مىآورد و وقت نياز به وضو بازش مىكرد.
شبى در خانهى ام سلمه آيهى پذيرفته شدن توبهى ابولبابه به رسول
خدا نازل شد: