اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 137
روضه خوان هستم، در را باز كرد و فرياد زد:
تا الآن كجا بودى؟ گفتم: به محلهى حصار براى ذكر مصيبت حضرت سيد الشهدا 7 رفته بودم، گفت: براى من هم روضه بخوان، گفتم: روضه مستمع و منبر مىخواهد،
گفت: اينجا همه چيز هست، سپس به حال سجده رفت، گفت: پشت من منبر و خود من هم
مستمع، بر پشت من بنشين و مصيبت قمر بنى هاشم بخوان!
از ترس چارهاى نديدم، بر پشت او نشستم، روضه خواندم، او گريهى
بسيار كرد، من هم به دنبال حال او حال عجيبى پيدا كردم، حالى كه در تمام عمرم به
آن صورت حال نكرده بودم. با تمام شدن روضهى من، مستى او هم تمام شد و انقلاب
عجيبى در درون او پديد آمد!
پس از مدتى از بركت آن توسل، به مشاهد مشرفهى عراق رفت، امامان
بزرگوار را زيارت نمود، سپس رحل اقامت به نجف انداخت.
در آن زمان ميرزاى شيرازى صاحب فتواى معروف تحريم تنباكو در نجف بود،
على گندابى جانماز خود را براى نماز پشت سر ميرزا قرار مىداد، مدتها در نماز
جماعت آن مرد بزرگ شركت مىكرد.
شبى در بين نماز مغرب و عشاء به ميرزا خبر دادند فلان عالم بزرگ از
دنيا رفته، دستور داد او را در دالان وصل به حرم دفن كنند، بلافاصله قبرى آماده
شد، پس از سلام نماز عشا به ميرزا عرضه داشتند: آن عالم گويا مبتلا به سكته شده
بود و به خواست حق از حال سكته درآمد، ناگهان على گندابى همانطور كه روى جانماز
نشسته بود از دنيا رفت، ميرزا دستور داد على گندابى را در همان قبر دفن كردند!
توبهى مرد نبّاش
معاذ بن جبل در حال گريه بر رسول خدا وارد شد، به حضرت سلام كرد
اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 137