بقيه بدن عريان و اندامى سالم و بدون نقص و عيب با صورتى نيكو
آرميده بود! و هنوز اثر خضاب بر ناخنهايش مشهود بود! و رشتههاى نخ پوسيده كفن كه
از هم گسسته شده بود و در اطراف جسد بر روى خاك ريخته بود! اين خبر در شهر تهران
بسرعت دهان بدهان گشت تا بالاخره بگوش خاقان مبرور رسيد يعنى فتحعلى شاه قاجار جدّ
پدر شاه كنونى ناصر الدين شاه قاجار- كه خداوند ملك و دولتش را پيوسته پايدار و
جاويد بدارد- تقريبا حدود سال 1238 هجرى اين واقعه اتّفاق افتاد، فتحعلى شاه خود
براى تحقيق موضوع شخصا در آنجا حضور پيدا كرد، و پس از شور و صلاحديد با دولتمردان
و افراد امين و مورد اعتماد كه دخول شخص سلطان به سردابه مذكور را موافق مصلحت
دولت عليّه ندانستند، گروهى از علماء و افراد سرشناس و متشخّص شهر را بداخل سرداب
فرستاد، با توجّه به كثرت بازديدكنندگان و اعلام صحّت موضوع از سوى تمامى آنان،
هيچ گونه شكّى براى سلطان باقى نماند كه اين شايعه قطعا حقيقت دارد، و چون به علم
اليقين رسيده بود دستور داد آن حفره يا كانال منتهى به سرداب را بسته و ساختمان
آرامگاه را ترميم، و به بهترين وجه تزئين و آئينه كارى نمايند. و من خود بعضى از
كسانى كه در آن واقعه حضور داشته و شاهد ماجرا بودهاند ملاقات كردهام و نيز
بزرگانى از بين اساتيد گذشته ما آن را حكايت كردهاند كه ايشان خود از بزرگان
سروران دنيا و دين هستند.
مامقانى نيز اين واقعه
را از قول عالم راست گفتار و مورد اعتماد سيد ابراهيم لواسانى طهرانى- قدّس سرّه-
در تنقيح المقال نقل كرده است.
و سلام عليه يوم ولد و
يوم يموت و يوم يبعث حيّا
تأليفات پدر مؤلّف-
رحمه اللَّه-
: ابن نديم در كتاب
فهرست خود گويد: من در پشت جزوهاى بخطّ فرزند او محمّد بن عليّ (ابو جعفر الصدوق)
خواندم كه مرقوم داشته بود: به فلان بن فلان (نام او را ذكر كرده بود) كتابهاى
پدرم على بن الحسين كه عبارت از دويست كتاب است، و نيز كتابهاى خودم را كه هشت
كتاب است اجازه نقل دادم- تا آخر-.
همان گونه كه از اين سخن
بر مىآيد آثار آن بزرگوار بالغ بر دويست كتاب بوده است، لكن در فهرستهاى تدوين
شده جز اندكى؟؟؟ آن را نام نبردهاند، البته