(بهر اين بو گفت احمد در عظات) (236) (بهر
اين فرمود آن شاه نبيه) (406) (بهر اين فرمود با موسى خدا) (251) (بهر اين فرمود
پيغمبر كه من) (354) (بهر اين فرموده است آن ذو فنون) (354) (بهر اين كرده است منع
آن با شكوه) (567) (بهر اين گفت آن خداوند فرج) (559) (بهر اين گفت آن رسول خوش
پيام) (538) (بهر اين گفت آن نبى مستجيب) (446) (بهر مظلومان همىكندند چاه) (256)
(بىشبانى كردن و آن امتحان) (578) (بيشتر اصحاب جنّت ابلهند) (562) (بىغرض
مىكرد آن دم اعتراف) (412) (بىگمان خود هر زبان پردهى دل است) (604) (بىمرادى
شد قلاووز بهشت) (335) (بىنيازى از غم من اى امير) (569)
«پ»
(پادشاهى بر نديمى خشم كرد) (402) (پادشاهى كن به بخشش اى رحيم)
(506) (پر خود مىكَند طاووسى به دشت) (438) (پر فكرت شد گل آلود و گران) (122)
(پر مساز از كاغذ و از كُه مپر) (547) (پس از آن لولاك گفت اندر لقا) (571) (پس
بپوشيد اوّل آن بر جان ما) (368) (پس به غيبت نيم ذّرهى حفظ كار) (141) (پس پيمبر
گفت استفتوا القلوب) (524) (پس تسفسط آمد اين دعوىّ جبر) (490) (پَست مىگويم به
اندازهى عقول) (146) (پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتى است) (56) (پس تو سرهنگى مكن
با عاجزان) (29) (پس تو هم الجار ثمّ الدّار گو) (573) (پس جليس اللَّه گشت آن نيك
بخت) (547) (پس چو حكمت ضاله مؤمن بُوَد) (241) (پس چو يعرف گفت چون جاى دگر)
(319) (پس خموشى به دهد او را ثبوت) (411) (پس دمى مردار و ديگر دم سگى) (122) (پس
رهى را كه نديدستى تو هيچ) (124) (پس زد انگشتك به رقص اندر فتاد) (448) (پس ز شرح
سوز او كم زن نفس) (321) (پس ز عرش اندر بهشتستان رود) (463) (پس فرشته و ديو گشته
عرضهدار) (490) (پس فرو شد ابله ايمان را شتاب) (580) (پس قيامت روز عرض اكبر
است) (124)
«پ»
(پس كلام پاك در دلهاى كور) (160) (پس ملايك با خدا نالند زار) (593)
(پس ملك گويد كه آن روضهى خضر) (221) (پس نبيند جمله را با طمّ و رم) (571) (پس
نكو گفت آن رسول خوش جواز) (434) (پشّه آمد از حديقه و از گياه) (340) (پشّهاى
نمرود را با نيم پَر) (56) (پيش از عثمان يكى نسّاخ بود) (133) (پيش عطّارى يكى گل
خوار رفت) (357) (پيشهاش اندر ظهور و در كمين) (521)